-
چهارشنبه ها
چهارشنبه 20 اردیبهشت 1402 19:44
چهارشنبه ها خیلییییی رنگارنگ هستن! جالبه که من از بچگی چهارشنبه ها رو دوس داشتم و بعدهااا فهمیدم خودمم چهارشنبه به دنیا اومدم... همیشه یه حس خوبی دارم بهشون و معمولا اتفاقات قشنگی میفته... امروز صبح با صدای وحشتناک رعد و برق بیدار شدم! نه نه! ساعت کوک کرده بودم، اون که زنگ زد بیدار شدم دیدم رعد و برق میزنه شدییییید!...
-
دقیقا چراااا؟
جمعه 15 اردیبهشت 1402 07:53
-
دلم خواست
جمعه 8 اردیبهشت 1402 13:01
سرم که شلوغ شده، خب؟ بعد این وسط باز به سرم زده مطالعه اضافی داشته باشم :) از صبح نشستم پای آماده کردن پاورپوینت برای یکی از کلاسهام، بعد وقتی قهوه میخورم که خوابم بپره خیالپردازی میکنم و به رشته ای که میخام بخونم فک میکنم و با خودم فک میکنم منی که اصلااا بلد نیستم رازهای خودم رو پیش خودم نگه دارم وهمه رو به همسر...
-
یک 21 واحدی هستم!
چهارشنبه 6 اردیبهشت 1402 18:52
دانشجوهای بین الملل اومدن و الآن با یک 21 واحدی طرف هستید که علاوه بر اینکه باید این کتاب خیلی سخت رو سریعتر بخونه و برای کلاس آماده شه، باید کلیییییی جبرانی بذاره این چند هفته ای که از شروع ترم گذشته و بچه های خارجی نبودن جبران شه! یعنی عملا به فنا رفته ام! جالبه که وقتی که اون درس 2 واحدی رو از مدیرگروه گرفتم، فک...
-
دروغ گویی
سهشنبه 29 فروردین 1402 21:26
من آدمی هستم که به دروغ مصلحت آمیز معتقدم! و معتقدم میشه یه چیزهایی رو پنهان کرد، و یه حرفهایی رو نباید زد، و یه سوالاتی رو نباید جواب داد و کلا هرچه که مصلحت لحظه ست! و جالبه که این عقیده م در مورد دیگران صدق میکنه، یعنی به افراد حق میدم که یه موقع هایی با صلاحدید به من دروغ مصلحت آمیز بگن، یه اتفاقاتی رو پنهون کنن...
-
تفاوت ها
شنبه 26 فروردین 1402 23:25
گاهی دلم میخاد مغزم مثل مغز مردها کار میکرد! از این جنبه که میتونن مسائل مالی و کاری رو انقدر برای خودشون بزرگ کنن که بقیه مسائل کاملااا بی اهمیت بشن، گاهی مسائل احساسی انقدر براشون کمرنگ میشه که حتی لحظه ای بهش فکر نمیکنن... جالبه که اکوردینگ تو مای سیستر، در محور احساسی و منطقی بودن و مثل مردها بودن من در انتهای...
-
کمکم کرد
چهارشنبه 23 فروردین 1402 12:36
-
تغییر
چهارشنبه 24 اسفند 1401 14:15
-
گاهی یه غریبه
سهشنبه 23 اسفند 1401 13:02
ببخشید اما من روزهای قبل از سال نو رو دوس ندارم، راستش خود عید و تعطیلاتش رو هم دوس ندارم. بین عیدهایی که دیده ام، یه تعطیلات خوب بود اونم چون تونستم خونه باشم و کلییییییی رو پایان نامه ارشدم کار کنم.خیلی چسبید. الآن نزدیک عیده و هوا همش ابری و دلگیر... و یه سری اتفاقات نه چندان خوب افتاده و واقعا در تلاشم مودم رو...
-
راس میگن
یکشنبه 21 اسفند 1401 07:14
راس میگن که بعضی وقتها چاره ای به جز قوی بودن نداری!! کار دیگه ای نمیشه انجام داد... امروز صبح فکر کردم که همههه مشکلاتی دارن، مگه داریم کسی که مشکل نداره، پس واقعا هنر واقعی در اینه که با وجود همههه این کشمکش های زندگی از همین زندگی لذت ببری. چای دم کردم، تو چای م یه قاشق عسل ریختم و از همین طعم و از صبحونه م لذت...
-
اتفاقات
چهارشنبه 17 اسفند 1401 21:19
امروز ششمین سالگرد عقدمون بود، به همین مناسبت دیشب رفتیم شیرینی گرفتیم و شام خوردیم، دوروز بود که اتفاقات زیادی میفتاد، چندتا از مسائل کاری و اداری هی خوب پیش میرفت و هی بد پیش میرفت، و من بسیااار کلافه بودم، شانس آوردم امروز در مورد یکی از مسایل ک زیاد مربوط به من نبود همسر با یه نفر صحبت کرد و یه فایل بزرگ ذهنیم تا...
-
وقتی لج میکنم
شنبه 13 اسفند 1401 20:48
-
اژدهای درون
جمعه 5 اسفند 1401 15:04
من یه اژدهای درون دارم که گاهی، به ندرت، نمیدونم شایدم گاهی، سربیرون میاره و با آتیشی که داره اون کسی رو که بهم گیر میده میسوزونه! اخیرا در کنترل این اژدها خیلی موفق بوده ام! اما نمیدونم شمام این حس رو دارید یا نه، حس میکنم وقتی سربیرون نمیاره، در واقع داره درون خودم رو میسوزونه!! وقتی یه تراما تجربه میکنید عکس العمل...
-
نیست
پنجشنبه 27 بهمن 1401 08:08
این انصاف نیست، چرا نمیشه همه اونچه که میخای رو داشته باشی؟ چه فلسفه ای داره تحمل نداشته ها، تحمل دوری ها، دلتنگی ها؟ انصاف نیست، کل دنیا بر پایه و اساس مقاومت ساخته شده، مقاومت کن، تلاش کن، اون چیزی رو که خیلیییییی میخایش، نخواه! اون چیزی رو که خیلیییییی دلت میخاد بگی، نگو! اون کسی رو که تو رو خیلییی میخاد، نبین! اون...
-
دیگه دیره
دوشنبه 24 بهمن 1401 12:42
-
نشد که!
سهشنبه 18 بهمن 1401 01:08
نشد بریم خواب زمستانی، و اینگونه رخوت پاییز تو زمستون چند برابر شد... برنامه خوابم خیلییییییییی بهم ریخته، 1 میخابم 5 بیدار میشم، عصری که خسته میام خونه میخابم! گاها زیاد هم میخابم! قبلا می موندم دانشگاه، یا میرفتم تا 7 و اینا دانشگاه و کلییییییی کار پیش میبردم، الآن که زودتر میام تو خونه زیاد کاری از پیش نمیبرم... 5...
-
Grey's anatomy
شنبه 15 بهمن 1401 08:13
In the hospital, we see addiction every day It's shocking how many kinds of addiction exist It would be too easy if it was just drugs and booze and cigarettes I think the hardest part of kicking a habit is "wanting" to kick it I mean, we get addicted for a reason, right??s Often, tooooooo often, things that...
-
Wednesday
پنجشنبه 13 بهمن 1401 06:27
دیشب که دخترخاله م پیغام داد و درد و دل کرد، به همسر گفتم من چرا اینجوری نیستم؟ دوهفته اخیر که برای خودم خیلیییییییی سخت بوده، بغیر از یه دوستم که اونم کم و بیششششش، من با هیشکی حرف نزدم، اصلا انگار از درد و دل خوشم نیاد! از گفتن راز خوشم نیاد! به قول عزیزی: در بدترین بحران ها هم باید خودت به تنهایی مشکلات رو هندل...
-
هوای بارونی
سهشنبه 11 بهمن 1401 10:45
-
کپی، پیست
دوشنبه 10 بهمن 1401 06:14
-
حس خوب و کابوس
یکشنبه 9 بهمن 1401 13:57
-
فردایِ پس فردای پریروز!
سهشنبه 4 بهمن 1401 19:43
شنبه یه روز خیلییییییی بدی بود، نمیدونم میتونم بگم بدترین روز عمرم یا نه! نمیخامم تمرکز کنم روش! و به قول دوستم که از شنبه هوامو داره: باید بیخیال گذشته شد، باید فقط درس گرفت، و درس گرفتم، و فهمیدم کی واقعا کنارمه و کی به فکر خودشه، فهمیدم کی واقعا حامی منه... و باعث شد برای انجام یه کاری مصمم تر بشم که در نهایت امروز...
-
مادر، جانم فدایت
پنجشنبه 29 دی 1401 22:45
مامان گفت شنبه که تنهاییم، بریم خرید، گفتم نهههه! برای شنبه م برنامه ریختم! گفت چه برنامه ای؟ گفتم بالاخره با یکی بیرون خواهم بود دیگه... نیم ساعت بعد، مامان: شنبه با دوست های دخترت بریا بیرون، با پسر جماعت نری... من: :| مثلا کیییییییی؟ (چنان خودش را به آن راه زده است که انگار هیچ دوست مذکری ندارد!) واقعا چرا مادرها...
-
خطر
دوشنبه 26 دی 1401 09:26
من یه حالتی دارم که خیلی خطرناکه، و احتمال آسیب زدن به خود و دیگری رو داره، اونم این روح سیری ناپذیر منه، که میخاد همه چی رو امتحان کنه، میخاد خیلی چیزا بخونه، خیلی چیزها یاد بگیره، خیلی چیزا رو تجربه کنه... میخاد همه فیلم های دنیا رو ببینه، همه زبونها رو یاد بگیره، میخاد همه کتابهای دنیا رو بخونه! باز ارشد و دکترای...
-
اشک
شنبه 24 دی 1401 13:28
-
هدیه
چهارشنبه 21 دی 1401 18:42
خیلی حس خوبیه وقتی از کارهای روزمره دانشگاه و از دست هورمونهایی که با بند پ در ارتباطن، خسته و بیحال گوشی ت رو که تو شارژه چک میکنی و میبینی دانشجوی مورد علاقه ت اس داده که اگه هستی بیاد اتاقت و میگی هستی، و میاد و برات دوتا کتاب هدیه میاره و میگه اینا یادگاریه و اولین صفحه برات یادداشت کوچولو و رسمی مینویسه و یکم گپ...
-
خواب
سهشنبه 20 دی 1401 20:06
-
لذات
سهشنبه 20 دی 1401 19:36
یه بار گفتم وقتی تسلیم یه لذتی میشی که میدونی اشتباهه، میدونی ممنوعه، اما با این حال انجامش میدی، خدا، دنیا، کائنات، یه لذت ساده و حلال رو ازت میگیرن، و از دستش میدی، حالا اومدم که بگم که، وقتی یه لذت ممنوعه رو ترک میکنی، وقتی تصمیم قطعی به اتمامش و ترکش و یا هرچی ش میگیری، خدا، دنیا، کائنات، یه لذت زیباتر تقدیمت...
-
جذب!
یکشنبه 18 دی 1401 19:37
داشتم یه سریالی میدیدم که بازیگر خانوم سرماخورده بود و کلی خودش رو لوس کرد و خیلی بی اختیار با خودم گفتم کاش منم سرمابخورم و بتونم خودمو لوس کنم! 24 ساعت نگذشته بود که حالم بد شد و با سینوزیت های چرک کرده و گلودرد دراز کشیده بودم و بی قرار بودم!! اگه قانون جذب در همه موارد انقدر سریع عمل میکرد که خیلی خوب بود! نه،...
-
دوباره من و جنب و جوش
سهشنبه 6 دی 1401 21:19
باز دچار اون حالت شدم، همون حالتی که میخام به همهههههه کارهام و علائقم برسم! از اونجایی شروع شد که تمرین اسپانیایی رو انجام میدادم و یکم مرور میکردم برای ترم جدید آماده باشم و حالت خرگوشی داشتم که به به اسپانیاییییی :) بعدش نشستم فایلهای آزمونهای قبلی رو که ترم های پیش طرح کرده بودم زدم رو فلش که فردا وقتی دانشگاهم...