تکرار زندگی های من

تکرار زندگی های من

در اقیانوس زندگی، رها همچون ماهی کوچولوی شاد
تکرار زندگی های من

تکرار زندگی های من

در اقیانوس زندگی، رها همچون ماهی کوچولوی شاد

Is this the end of the chapter?

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

چند وقت بعد!

یه پستی رو از سال 98 اینا خوندم،

دیدم اونجا دلم میخاسته حس استقلالم از همسر بیشتر بشه و از اینکه یه حساسیت هایی روش دارم اذیتم میکنه، و در جستجوی راه هایی برای کم کردن این حس ها بوده ام!

انقدر اتفاقات زیادی افتاده که این تصمیم و این خواسته م یادم رفته بود!

اما دیروز که خوندمش دیدم الآن به اون سطح استقلال رسیدم و شاید خیلی فراتر از اون سطح رو تجربه میکنم!

باز بهم یادآوری شد، هرچی رو که بخوایم اتفاق میفته، هرچی رو که بخوایم محقق میشه، هرچی رو که بخوای باید بخوای و بعد حتی اگه تو یادت بره گویا دنیا و کائنات یادشون نمیره و ممکنه در یک زمانی که خودشون مشخص میکنن محقق بشه! باید صبوری کنی همین!

الآن که زندگیم پیچیده شده، الآن که در شرف تحولات بزرگه، الآن که با آغوشی باز منتظر مرحله بعدی هستم،

همش منتظر سورپرایز های دنیا هستم!

دیگه چی میخاستم و یادم نمیاد؟!!!

دلم خواست

دیدم آمار بازدید وبلاگم با وجود پست های رمزدار بالاست فک کردم این درست نیست انقدر مخفیانه بنویسم...

دلم خواست بعد این همه مدت حس کنم یه نفر هم که شده نوشته هام رو میخونه...

این روزها با وجود اینکه در روزهای "غلط" ماه قرار دارم خیلی تمرکزم بالاست و همه چی رو شفاف میبینم!

اصلا  انگار داستان "قصه عینکم" داره برای من تکرار میشه! انگار همه چی برام تار بود، و الآن یه عینکی بهم دادن که باهاش میتونم مسائل رو خیلییییییی خوب و واضح ببینم و تازه متوجه بشم قبلا چقدر ناآگاه بودم...

با جدیت بیشتر رو مقاله جدید کار میکنم  و اگه سریع سابمیت کنم، قراره از پایان نامه ارشدم یه کتاب دربیارم و چاپ کنم.

همسر ترم دو دکترا هستش، و خیلییییی سرش شلوغه، کلاسها و کارهای دانشگاه و امتحانات...

این ترم از هیچ دانشگاهی کلاس نگرفته بودم که به کارهای دیگه برسم اما دوهفته قبل از شروع ترم، استادم زنگ زد و گفت دوتا از کلاسهاش رو میخاد بده به من! و این همون استادیه که خیلی حساسه و اصلا راه نداشت بگم نه، این ترم 4 واحد کلاس دارم که بعد عید حضوری شده و خیلیییییییییییی خوبه، شکر :)

دیگه اینکه، یه دوستی هست که حدودا دوماهی هست وارد زندگیم شده که خیلی صمیمی شدیم. همشهری نیستیم و فقط یه بار اومد اینجا و  هم رودیدیم، اما عجیب کانکت شدیم و گاهی این من رو میترسونه...یه مدت کل فکر و ذکرم بود، خدا روشکر چند وقته دیگه انقدرا بهش فکرنمیکنم...

استاد مشاورم یه پُست تو لنچستر فرستاده بود و نوشته بود خیلیییییییی راحت میتونی بگیری این پست رو، اما دیدم به کاری که میخان انجام بدن علاقه ندارم، وبه نرم افزار هایی که نوشته مسلط نیستم و باید کلی وقت بذارم یاد بگیرم، اپلیکیشن رو کامل نکردم...شاید فرصت خوبی بود اما از طرفی نمیخاستم هم این بشه هم دانشگاه من تو دوراهی مرگ بمونم!!! :)) هی هم ای میل میومد ماهی کوچولو جان تکمیلش کنااا، اینجا ایران نیست هی تمدید شه :)))

از دانشگاههایی که رفتم مصاحبه خبر قطعی نیست، اما یکیشون تو پروسه جلوتره و پرونده م وزارته، تا دو ماه فک کنم صددرصد آره/نه مشخص میشه.

همسر قصد جدی داره که بره فرصت مطالعاتی و داره تحقیق میکنه، و با اینکه کانادا فامیل نزدیک داریم من اصلا کانادا رودوس ندارم و دوست دارم اگه میره بره جایی که بعدا بتونیم بریم و بیشتر بمونیم، و کانادا اصلا برام گزینه نیست...با اینکه کبک میتونه گزینه خوبی باشه بخاطر فرانسه بلد بودنم!

راستی، استاد فرانسه م رو عوض کردم، یعنی اون یکی کلاس رو انتخاب کردم و وااااااااای تفاوت استاد با استاد رو به عنوان زبان آموز درک کردم! اصلا تو این دوماهه پیشرفتم عجیب غریب بوده! خودم هم جدی تر هستم، میخام اینبار مدرک دلفم ب 1 یا ب 2 باشه حتما. استاد قبلی آقا بود، و هیچ کار اضافی انجام نمیداد و حس میکنم تکالیفی که تعیین میکرد اصلا کمکمون نمیکرد. این استاد ویدیو آماده برای هر درس داره، بازی های مختلف مربوط به هر درس، تکالیف جالب و بسیار مفید!

یکم از خودم تعریف کنم، ویدیو هایی که استاد برامون پخش میکنه خب هیچ کدوم از ما  قبلا ندیدیم، و من تازه اونجا بود که متوجه شدم، مهارت شنیداریم از همکلاسی هام بهتره، چون به کرات، در مورد ویدیو سوال پرسید و فقط من تونستم جواب بدم، الآن دیگه برای سوالات شنیداری وقتی دستم رو بلند میکنم تا از همه نپرسیده من رو انکار میکنه چون میدونه جواب رو میدونم!  :)

هیچی دیگه، تو این تعلیق شغلی موقتی موندم و فقط آینده رو تصور میکنم و سعی میکنم امیدوار باشم بهترین ها رقم خواهد خورد...

+یه بار رفتیم دوچرخه سواری، قراره با دوست همسر قرار دوچرخه سواری مرتب بذاریم، اگه به توافق برسن این دوتا!!!

+خوش باشید، زندگی خیلیییییییییی کوتاهه...