تکرار زندگی های من

تکرار زندگی های من

در اقیانوس زندگی، رها همچون ماهی کوچولوی شاد
تکرار زندگی های من

تکرار زندگی های من

در اقیانوس زندگی، رها همچون ماهی کوچولوی شاد

مادر، جانم فدایت

مامان گفت شنبه که تنهاییم، بریم خرید،

گفتم نهههه! برای شنبه م برنامه ریختم!

گفت چه برنامه ای؟

گفتم بالاخره با یکی بیرون خواهم بود دیگه...


نیم ساعت بعد،

مامان: شنبه با دوست های دخترت بریا بیرون،

با پسر جماعت نری...

من: :|  مثلا کیییییییی؟ (چنان خودش را به آن راه زده است که انگار هیچ دوست مذکری ندارد!)


واقعا چرا مادرها در عرض یک ثانیه کل وجودت رو میخونن؟؟؟؟ و چرا اینقدر شناختشون ازت محکم و قویه؟؟؟

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد