تکرار زندگی های من

تکرار زندگی های من

در اقیانوس زندگی، رها همچون ماهی کوچولوی شاد
تکرار زندگی های من

تکرار زندگی های من

در اقیانوس زندگی، رها همچون ماهی کوچولوی شاد

دلم خواست

سرم که شلوغ شده، خب؟

بعد این وسط باز به سرم زده مطالعه اضافی داشته باشم :)

از صبح نشستم پای آماده کردن پاورپوینت برای یکی از کلاسهام،

بعد وقتی قهوه میخورم که خوابم بپره خیالپردازی میکنم و به رشته ای که میخام بخونم فک میکنم و با خودم فک میکنم منی که اصلااا بلد نیستم رازهای خودم رو پیش خودم نگه دارم وهمه رو به همسر میگم، آیا میتونم مثلا شروع کنم برای یه رشته ای بخونم و نذارم همسر بدونه؟؟؟

(منی که یه دیروز یه مانتو خریدم برای دانشگاه، و از دیروز که به همسر نگفتم دلم یه جوریه! حتی وسط رفتم بگم دیدم میخاد غرغر کنه، پشیمون شدم، یه مانتو رو نمیتونم تو دلم نگه دارم فک کن راز به این بزرگی!!)

هفته پیش یه فلوشیپ ثبت نام کردم، که یک ماه بیشتر تایمت رو میگیره، درست فردای ثبت نام زنگ زدن که 6 واحد اضافه شد به واحدهات، یعنی یه روز زودتر میزدن من قطعااا ثبت نام نمیکردم! اینم یه قسمت از ذهنم رو مشغول نموده...

دیگه اینکه فک کنم اواسط هفته بعد مامان و بابا بیان پیشمون...

و مهم تر اینه که امروز ناهار داریم :))

برم ادامه کارهام، اینا رو نوشتم یکم بار روی مغزم سبک شد...

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد