تکرار زندگی های من

تکرار زندگی های من

در اقیانوس زندگی، رها همچون ماهی کوچولوی شاد
تکرار زندگی های من

تکرار زندگی های من

در اقیانوس زندگی، رها همچون ماهی کوچولوی شاد

حسی متفاوت، نگاهی متفاوت

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

دسر؟

کتاب برایان تریسی رو که دارم میخونم یه جاش راجع به عادت غلط بعضی از ماها به خوردن دسر قبل از شام نوشته، یعنی وقتی خیلی گرسنه هستیم یه کیک میخوریم یا پای سیب و این برای بدن خیلی ضرر داره بازدهی ما رو هم میگیره. تشبیه کرده این دسر رو به کارهای لذت بخش کوتاه مدت مثل تماشای تلویزیون درست بعد از اینکه برسی خونه، یا اینکه بعد از کار بری کافی شاپ، یا تعبیر من: لپتاپ رو روشن میکنی کار کنی سریال میبینی، و همش تو گوشیت میچرخی و با دوستت گپ میزنی و .......

خب من این عادت رو کم و بیش دارم، گاها کم، گاها که بی حوصله م زیاد. اما این مطلب رو که خوندم باز برق من رو گرفت و تصمیم گرفتم از هرچیزی غیر از کار اصلا بیزار بشم. با خودم گفتم تا این چندتا کاری رو که میخوای تموم کنی تموم نکردی دسر بی دسر! پریروز صبح مجبور شدیم بریم دانشگاه و اتفاقا اون امتیازی رو که میخواستم نتونستم بگیرم بخاطر گذشتن 6 ماه از سنوات مجاز! بعدش ناهار خوردیم و کلاس. بعد کلاس فکر کردم چیکار کنم که فردا (دوشنبه) بهتر کار کنم؟؟ بخصوص فردایی که عصری کانون کلاس نداشتم و فقط دوتا دانشگاه کلاس داشتم. شب ساعت 8 کلاس کانون تموم شد دوش گرفتم و ناهار دوشنبه رو آماده کردم. این انرژی من رو دوبرابر کرد و دوشنبه بعد یکی از کلاسهای دانشگاه کار کردمممممممم تا کلاس بعدی و بعدش هم حسابی کار کردم و یه قسمت مهم کار رو تموم کردم.

انقدر این تصمیمم در مورد کار شدیده حتی نمیخواستم بیام اینجا بنویسم اما فک کردم تا حس و حالش باقیست بنویسم.

من خودم همیشه میگفتم که با لذت های آنی شاد نمیشیم! موفقیت و تلاش و رسیدن به هدفه که شادی واقعی به ارمغان میاره! اما گاها خودمم یادم میرفت و راه ساده تر و سریال دیدن رو انتخاب میکردم. با وجود فقط یک روز کار خیلی مفید دوباره بهم یادآوری شد زمانی که کارم رو پیش میبرم شادم و رضایتم از زندگی بیشتر میشه. رضایت از زندگی تفریح فراوان نیست! رضایت از زندگی حرکت در مسیر به سمت هدفه.

امیدوارم همه انرژی لازم برای حرکت رو در خودشون به وجود بیارن و منتظر عامل بیرونی نباشن که ممکنه هرگز پیدا نشه.

++بعدا نوشت: امتیاز رو گرفتم چون دیدم آیین نامه نوشته برای گواهی حتی از سنوات گذشته باشه دانشجو میتونه اقدام کنه و برای رئیس انقدررررر مدارک بردم که خجالت بکشه و گواهی و امتیاز رو نده!!


سال نو

از چند وقت پیش تصمیم گرفتم از پرسیدن سوال چرا! یا چرا من؟ اجتناب کنم!

احساس میکنم پرسیدن این سوال باعث میشه به خودمون تلقین کنیم که اینجا یک قربانی هستیم و به خودمون اجازه بدیم منفعل بشیم و در واقع عکس العمل مناسب رو نشون ندیم و زانوی غم بغل کنیم و بگیم آخییییی! چقدر مظلومم من! و اینگونه از تلاش، از تغییر، و یا از حل کردن موضوع، یا تلاش برای حلش دست برمیداریم (لااقل برای یه مدتی).

سالی که گذشت سه ماه آخرش دوتا اتفاق نه چندان مثبت (در ظاهر قضیه) برای من افتاد و در وهله اول این چراها در مغزم جولان میدادن. چرا من! چرا بقیه نه! چرا باید این عذاب رو بکشم؟ چرا باید این زحمت سه برابر نصیب من بشه و و و .......

از اواسط اسفند شروع به کار کردم، با خودم گفتم اینجوری هیچی حل نمیشه، کسی هم نمیاد دلسوزی کنه! به قول معروف سوگواری بسه :)))

جدا الآن من تو مغزم هزاران غرغر دارم، البته علاوه بار هزاران "خدایا شکرت"، و میتونم به زمین و زمان هم فحش بدم! اما از یه طرف شاید تمام اینها دستاورد و نتیجه کارهایی بوده که خودم در سالهای اخیر انجام دادم و بالاخره اینجا خودی نشون دادن! و یا شاید یک امتحانه، و یا شاید یک صیقل دادن به روح و اعصاب و قدرت روحی و ذهنی من باشه که بتونم قوی تر بشم. هیچکس غیر از خود من مسئول این وقایع و غیر از خود من هیچکس راه حل این مسائل نیست.

تصمیم سال جدید من اینه که بجای غرغر، بجای فکر کردن، بجای خیال پردازی فقطططططط کار کنم و اجازه ندم "چرا؟" ها حتی به دریچه مغز و ذهنم نزدیک بشن.

احساس میکنم خیلی وقته میدونستم این کار درسته و این مسیر درسته اما قبلا با الآن فرق داشت، الآن یه موردی این وسط تغییر کرده، 

و اون مورد منم! من تغییر کرده ام و اجازه نمیدم مغزم اتوماتیک بره رو سیستم غرغر و چرا پنداری و مظلوم نمایی!

سال نوتون پر از تغییرات سازنده.