تکرار زندگی های من

تکرار زندگی های من

در اقیانوس زندگی، رها همچون ماهی کوچولوی شاد
تکرار زندگی های من

تکرار زندگی های من

در اقیانوس زندگی، رها همچون ماهی کوچولوی شاد

اواسط ترم

به دوستم میگم نمیشد یه تعطیلات وسط ترم میدادن بهمون؟الآن درست اواسط ترمه و من خسته م و نیاز دارم یه هفته تعطیل باشم.

میخنده و میگه آره کاش میشد.

من کلاسهام خیلی بیشتره و برعکس من که همیشه بدو بدو و تو کلاس هستم، دوستم همیشه اتاقه و پشت سیستم داره به کارهای دیگه ش میرسه...هفته پیشم که آخر هفته اصلا استراحت نداشتم خیلی خسته شدم.

با این حال این هفته فعلا دوروز رفتم باشگاه و فردا هم میرم، و تو فایلها تقریبا پیش هستم و فردا و پس فردا و شنبه هم بااید پیش بیفتم چوووووووون هفته بعد 5شنبه تا شنبه مهمون دارم و فرصت کار نیست.

امروز رفتم آزمایش دادم و خوشحالم بالاخره شد که دکتری که مدتها ازش وقت میخاستم بدون نوبت بخاطر همکار بودن بهم وقت داد.

از فرانسه یکم خسته شدم و برام تکراری شده و میخام زودتر ترم بعد بشه که اسپانیایی رو ادمه بدم.

امروز یادم افتاده که یکی از رویاهام هنوز محقق نشده و اونم حرفه ای پیانو زدنه، و فک کردم برنامه ریزی کنم برای خرید پیانو و کلاس رفتنش...

و اینکه از نظر جسمی خسته هستم، اما روحا همچنااان بلند پرواز و به دنبال رویاها....

workaholic

workaholic

نه به معنای منفیش، بلکه به معنای مثبتش :)

من هستم، یعنی از کار لذت میبرم، یعنی اصلااا دوس ندارم بیکار بشینم،

از هر ثانیه میخام استفاده کنم، مبادا تلف شه،

انقدری که تصویر ذهنی زیبایی که تو ذهنم دارم اینه که یه ساندویچ کوچولو دستم باشه و همزمان مطالعه کنم،

یعنی تایم غذا خوردن هم باید با کار مفیدتری همراه باشه!

فک نکنی تفریح ندارم، دارم، خیلی هم زیاد!

فیلم و سریال میبینم، کتاب میخونم، آخر هفته ها بیرون و گردش هست، خرید، و از همه مهمتر باشگاه میرم...

اما من عااااشق کار و درسم!

امروز روز تعطیلم بود اما یه کارگاهی بود و رفتم دانشگاه،

و الآنم که خونه م تا چند دیقه همسر رو بیدار میکنم بریم یکم وسایل و ساعت دیواری و اینا بخریم،

با توصیفات بالا قطعا عجیب نیست که بگم همسر خوابید و من قهوه خوردم و کار کردم و فایل یه فصل دیگه کتاب رو آماده کردم :)

امیدوارم شما هم جزو کسایی باشید که از کار و درس لذت ببرید چون کل زندگی همینه، اگه دوست نداشته باشید فقط اذیت میشید...

خدایا هزاران بار شکرت...

پاییز ما

من ایده آل گرا و کمال گرا هستم در بعضی موارد،

و بسیااار راحت خودمو با شرایط وفق میدم، اینو تازه فهمیدم، یعنی مامان همیشه می‌گفت اما من حس نمیکردم و متوجهش نبودم، خودآگاه نبودم، تا اینکه دیروز مامان همسر هم اینو گفت...

اول ایده آل گرایی رو بگم که بنظر من در مورد هدف و مسائلی که تحت کنترل خودت هستش خیلی هم خوبه، اینکه بلند پرواز باشی در عین حال براش تلاش کنی یعنی فقط صرفا تو رویا نباشه و مثل اینایی نباشی که فقط یه چیزی رو میخان اما توانایی کار و تلاش رو ندارن.

در مورد وفق دادن خودم با شرایط متوجه شدم که میتونم در هر صورت از زندگی لذت ببرم و حتی مسائل مثبت و‌نکات مثبت رو در شرایط جدید تو ذهنم هایلایت کنم و کیف کنم...

این روزها سرم عجیب غریب شلوغه یعنی جوری که دیروز سردرد شدید داشتم و نوافن هم تاثیری نداشت تا اینکه خوابیدم...

آهان یه مورد دیگه اینکه متوجه شدم آقایون خیلی خیلی حسودتر از خانوما هستن بخصوص در مورد کار و اهداف و پیشرفت و از اینکه «دوست امریکایی م از اینکه من ۵تا زبون بلدم و اون فقط یه دونه انگلیسی به شدتت ناراحته و همش تیکه میندازه و میخاد مسخره کنه»؛ بسیااار تعجب کردم!!

عجیبه...

ذهنم شفافه، برعکس سالهای پیش که پاییز میرفتم تو یه حبابی و اصلا تو دنیای دیگه بودم، امسال خیلیی شفافم و پام رو زمینه و از حباب هیچ خبری نیست...

شاید اثرات ۳۴ سالگیه...

آبان

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.