-
اینگونه
یکشنبه 24 اسفند 1399 05:47
-
تماااااااااممممم
شنبه 2 اسفند 1399 07:47
چند روز پیش دفاع کردم...دکترا هم تموم شد. هرچند کار تموم نشده و دارم مقاله ام رو که داور های ژورنال یه تغییراتی خواستن ادیت میکنم البته به کمک استاد مشاورم که این اواخر عجیب غریب ساپورتم کرده و انرژی مثبت داده و هندونه داده زیربغلم و.......... درسته کار تمومی نداره اما یه حس رهایی دارم! حس اینکه دیگه فکرم مشغول این...
-
تحول
سهشنبه 14 بهمن 1399 08:23
-
زندگانی
چهارشنبه 24 دی 1399 07:53
-
کم کم دارم رها میشم
جمعه 5 دی 1399 10:11
-
کتاب جدید
جمعه 14 آذر 1399 07:20
-
ره حل
شنبه 1 آذر 1399 07:34
-
پاییز جون
پنجشنبه 22 آبان 1399 08:02
-
دوراهی دفاع
سهشنبه 6 آبان 1399 07:13
-
امروز چنده مهره؟
چهارشنبه 16 مهر 1399 12:45
-
پاییز قشنگم
پنجشنبه 10 مهر 1399 16:43
-
خواستن، توانستن
دوشنبه 24 شهریور 1399 11:46
-
قشنگی های زندگی
شنبه 15 شهریور 1399 08:35
-
آینده متفاوت
سهشنبه 4 شهریور 1399 09:38
-
حس جدید
پنجشنبه 30 مرداد 1399 10:11
-
باور
شنبه 18 مرداد 1399 12:31
-
ماراتن
یکشنبه 12 مرداد 1399 06:43
مامان میگه تازه تو خوبی، یادت نیست اون دوستت ماههای آخر حسابی قاطی کرده بود و مریض شده بود؟؟ حس خوبی میگیرم و سعی میکنم اوضاعم رو از اونچه که وخیم تره نشون ندم هر قسمت رساله که تموم میشه میگم دیگه تمومه بعد مثل این اسباب بازی های جدید که بودن فشار میدادی یه طرف میزد بیرون (اسمشون یادم رفت) یه بخش جدید سرک میکشه و میگه...
-
دوباره؟
دوشنبه 30 تیر 1399 21:15
-
تلاش دوباره
شنبه 21 تیر 1399 09:33
-
تابستان من
دوشنبه 16 تیر 1399 17:05
-
وای از امرووووووووز
سهشنبه 10 تیر 1399 21:06
-
رفیق خوب
شنبه 7 تیر 1399 11:54
-
کمک کردن و اتفاق خوب
سهشنبه 3 تیر 1399 07:33
-
زندگانی
یکشنبه 1 تیر 1399 08:10
-
کندوکاو گذشته
سهشنبه 27 خرداد 1399 12:16
گذشته میتونه مسحورت کنه، میتونه جادوت کنه و تو رو توی خودش حبس کنه. گذشته انقدر قشنگ و جادویی میتونه باشه که مدتها تو حبابی تورو با خودش بچرخونه. میتونه تو رو انقدر جذب خودش کنه که زمان حال برات بی معنا باشه! خیلی باید مراقب بود. چند روز هفته گذشته رو به خوندن پستهای وبلاگهای قدیمی و خاطرات قدیمی این وبلاگ گذروندم و...
-
تلاش و کوشش
دوشنبه 19 خرداد 1399 14:57
من تازه فهمیدم که بیشتر از دو سه ساعت نمیتونم رو رساله کار کنم!!! خیلی بده!! هفته پیش شنبه با همسر رفتیم دنبال کارهای مدیر آموزشگاه شدن من، کلی پله رفتیم بالا پایین بعدش برگشتیم من از 4 تا 8 کلاس آنلاین داشتم و چون صبحشم خسته شده بودم سردرد گرفتم و بعد شام زودی خوابیدیم. یکشنبه مامان اینا رو دعوت کردم خیلی وقت بود...
-
خواب
پنجشنبه 8 خرداد 1399 11:16
من معروفم به اینکه زیاد میخوابم، و هروقت دلم بخواد میخوابم. یه شعار داشتم قدیم ها که خدا خواب رو برای آرامش ما بهمون داد، اما بیدار شدنش چی بود؟چون همیشه موقع بیدار شدن انگار روحم از برگشتن به بدنم غصه میخوره، همیشه لحظات اول یه جور بدی هستم، بعد که میشینم خوب میشم! اما جالبه همیشه زودتر از بقیه بیدار میشم، یعنی آرزو...
-
یادم باشد
پنجشنبه 1 خرداد 1399 07:59
باید تکرار کنم که هر کاری اولش سخته، یادآوری میکنم که اولین مقاله رو چقدر با مشقت نوشتم و چقدر زمان برد، ولی بعدش چقدر راحت شد. یه پیجی فالو میکردم که بعد فهمیدم ایشونم رو رساله یا تز کار میکنه و انگیزه میده و....از دیشب همش پست هاش رو نیگا میکنم و به این فک میکنم که تنها نیستیم، بخصوص تو این دوران که دیگه اکثرا همه...
-
امسال
چهارشنبه 31 اردیبهشت 1399 17:49
از هفته پیش که مقاله سوم رو برای استاد راهنما فرستادم کار خاصی نکردم. تصمیم داشتم سریعا خود رساله رو بنویسم که نشده! به استاد راهنما که زنگ زدم خیلییی تحویلم گرفت و خوش و بش کرد که بسیار از ایشون بعیده! پرسید چه خبر که گفتم والا خبری نیست ژورنالها فعلا جواب ندادن و پرسیدم مقاله سومی رو بفرستم برات یا نه که گفت بفرست...
-
دوستی مرا اعتماد السلطنه خطاب میکرد!
سهشنبه 16 اردیبهشت 1399 09:42
دیگه اومدم بنویسم خاطرات بسیار مهم قرنطینه از دستم در نره!!! استاد راهنما هفته پیش یا قبلش پیغام داد که مقاله رو ای میل کرده، سریع پریدم ای میلم که سریع نکاتش رو اعمال کنم و سابمیت کنم. همچین نکات زیادی هم نبود و یک روزه تموم شد. بعد این ژورنال خفن که انتخاب کرده بودم یه نامه به ادیتور خواسته بود برای توضیح اینکه چرا...