چند وقتی بود، شایدم خیلی وقت بود، که غرغر میکردم من اهل کار جمعی هستم و دلم میخواد شغلی داشته باشم که گروهی باشه و ...حتی همسر هم از اول ازدواج متوجه شده بود من کارگروهی دوست دارم و میگفت باید والیبال ادامه میدادی و...وقتی یکی میگفت میرفتی کاراته و همچین چیزی میگفت نه، ایشون اهل ورزش گروهی و کارهای دسته جمعیه...
اما در مورد شغل میگفت اون تصوری که تو داری و اون ذهنیت تو فقط تو فیلمهاست و شاید بعضی کشورهای خارجی، میگفت اینجا چه شغلی هست که واقعا گروهی باشه؟منم شغلی به ذهنم نمیرسید و میدونستم در عمق هر کار گروهی یه میزان کار انفرادی هم بر روی دوش افراد هست.
حالا بماند که این علاقه به کار گروهی از کجا نشات میگیره چه مسائلی رو تو دوران کودکی من نشون میده :)))
من به این نتیجه رسیدم که در این سن نمیتونم واقعا برم یه دور هم از سر درس بخونم که شاااید یه کار گروهی گیرم بیاد. چیکار کردم؟یه شخصیت هست تو سریالی که دوستش دارم و بنظر من خیلی قویه و نیازش به دیگران تو مینیموم قرار داره. تصمیم گرفتم مثل این شخصیت باشم! از اینا که به هیشکی توجه نمیکنن (تو کارشون) و پیش میرن و مطالعه میکنن و کار میکنن و نیازی به همراهی دیگران ندارن، میخوام از اینا بشم. تو ذهنم چندین بار این رو تصور کردم و خیلییییییی چسبید. اینکه وقتی زنگ تفریح بین دو کلاس تموم میشه با خوشحالی کتابهام رو برمیدارم برم کلاس نه اینکه ناراحت باشم که دارم از همکارهام جدا میشم!!(کلاسهای حضوری قبل و بعد کرونا رومیگم). درسته تغییر این جنبه شخصیتم ممکنه زمان ببره و شاید یکمی رو رابطه م با همسر تاثیر بذاره اما تصمیمم رو گرفتم، میخوام اینجوری باشم.
و یه کاردیگه هم اینه که قبول کنم که تدریس کار گروهیه، از حس اینکه من تنها هستم دربیام. خوشبختانه تو دانشگاه دستمون بازه و واقعا یادگیری بر دوش استاد و دانشجوست. این کانون یکم فشار کاری رو به مدرس منتقل کرده که اینم کلاسهام روهی کمتر وکمتر میکنم و دیگه خسته نمیشم.
از این تصمیمات خوشحالم. رضایت شغلی واقعا رو رضایت از زندگی تاثیر داره و میتونه ابعاد دیگه زندگی رو تحت تاثیر قرار بده.
من الآن میتونم بگم 75 درصد رضایت شغلی لازمم رو پیدا کردم. امیدوارم پایدار باشه و مود عزیزم تکون نخوره :))