تکرار زندگی های من

تکرار زندگی های من

در اقیانوس زندگی، رها همچون ماهی کوچولوی شاد
تکرار زندگی های من

تکرار زندگی های من

در اقیانوس زندگی، رها همچون ماهی کوچولوی شاد

دوستان

از قدیم الایام یکی از تصویرای قشنگ توی ذهنم این بود که با همسرم و دوستان، "متاهلی" بریم بیرون!

و این اتفاق افتاد. با دوست همسر وهمسرشون رفتیم بیرون افطاری و بعدش پارک و میوه و اینا کلی خوش گذشت!

یادمه قبل ازدواج که برای صحبت با همسر میرفتیم بیرون یه بار رفتیم صبحونه و شبش من گفته بودم سوالات اساسی میپرسم! سوالم این بود که اگه با کسی صمیمی باشی و من با خانومش جور نباشم و بگم نمیخوام در ارتباط باشیم چیکار میکنی؟خیلیییی راحت گفت معلومه باهاش ارتباطم رو خیلی کم میکنم در حدی که ارتباط خانوادگی نباشه! و خیلی ساده شونه هاش رو بالا انداخت و گفت این مساله مهمی نیست که!

اون شب به این سوالم فکر کردم و خندیدم! که چقدر اذیت کردم همسر رو قبل از ازدواج و چه گیرهایی دادم! چون من اصلا آدمی نیستم که بگم با فلانی قطع ارتباط کن و باید خیلییییییییییییییییی طرف غیر قابل تحمل باشه برام که از همسرم همچین درخواستی کنم! خندیدم و خوشحال بودم که خیلی هم جور هستم با خانوم دوست همسر!

کلی از خاطرات دوره کارشناسی تعریف کردن و خندیدن و ما هم همراه شدیم.

+هر کسی یه عیبی داره اما عیب مشترک آقایون اینه که وقتی به آرامش میرسن مغزشون رو رها میکنن به مسائل مهمتر برسه و دیگه نیازی به ابراز محبت به خانومشون نمیبینن! در حالیکه درد مشترک خانوم ها اینه که شدیدا به محبت لفظی آقایون نیاز دارن.

++گاهی تعجب میکنم که غیر از این عیبی که آقایون دارن همسرم اصلا فردی نیست که ناراحتم کنه! یا من خیلی سازگارم و رفتارهای بدش به چشمم نمیاد یا واقعا اخلاق بدی نداره نمیدونم!

+++خونه جدیدمون رو خیلییییییی دوس دارم! به مزایاش که فکر میکنم لبخند میزنم. هنوز به همسری نگفتم که چقدر به خونه شون نزدیک شدیم و صبر میکنم غافلگیرش کنم!

فعالیت

چند روزی هست که اوضاع کاری خوبه، از 4 شنبه شروع کردم به تصحیح writing های شاگردم که متاسفانه هنوز خیلیییی راه داره تا تافل، خیلی ضعیفه متاسفانه عجله هم داره! تند تند تصحیح کردم کامنت دادم و ای میل کردم بعد دیدم 2 تا هم فرستاده!

5 شنبه صبح همسری من رو رسوند دانشگاه که ناظر بودم! خیلی عجیب چون 5 شنبه ها دانشگاه تعطیله ندیده بودم امتحان باشه! متاسفانه دوستان من بودن وانتظار داشتن که تقلب کنن و من چیزی نگم! 

بعدش رفتم از یکی از دوستان گروه خرید از اروپا شلوارک لی خیلی کوتاه h&m رو گرفتم و عااالیییه! تا خونه خودمون پیاده روی کردم! یه ساعت طول کشید.

بعد اومدم کمی خوابیدم چون شب 2 ونیم خوابیده بودیم با همسر.و باز کار. 

امروزم نوشته های شاگردم تموم شد و همسر گفت کمی تو ترجمه کمک کنم و اگه من برای کارهای خودم اینقدر وقت بذارم نابغه قرن محسوب میشم! (منظورم همون موفق ترین فرد دنیاست )

اول خواستم بگم نه و کمی وقت ندارم واینا گفتم! بعدبا خودم گفتم مونگول سیاست داشته باش و حالا که فرصت داری کمک کن قدرت رو بدونه!

صبحم 3تا کلاس داریم! برم یه نگاهی به کتابها بندازم...

نصیحت های مادر

ببین به چه وضعی دچار شده ام که مامان میگه:

یه چی بگم بهت، وقتی آدم حوصله کاری داره عرض یکی 2 ساعت تمومش میکنه، اما وقتی حوصله نداره 5-6 ساعت طول میکشه طبیعیه، اما این نباید بشه بهونه برای اینکه کار رو تعطیل کنی!

من:

البته مامان تکرار کرد که تنبلیم بخاطر حوادث اخیر بوده: کسالت فصل بهار، ازدواج، عمل جراحی، پشت سر گذاشتن آزمون جامع سخت و پر استرس...

یه چندتا کانال همسرانه عضو شده ام و تاثیراتشون تو زندگی من با همسرم معجزه آمیز بوده!! از هفته پیش تا الآن همش عالی بوده و حس منم خوب.

در شرف اسباب کشی میخوایم همسری و خانواده ش رو دعوت کنیم و خوبه حالم.

همسر من بهترین همسر دنیاست خودش خبر نداره!

دیروز تولد خواهرزاده همسری خیلی خوش گذشت و سومین ماهگرد ما هم بود و به هم تبریک گفتیم! وقتی رسیدیم خونه و نشستم رو پاهاش گفت مبارکه، گفتم منم به شما تبریک میگم یه خانوم مااااه نصیبتون شده، با لبخند گفت ممنون 

از چشم پاکی همسرم راضی ام در این زمونه بدحجابی ها...

گذشته ها

پست های سال 94 و اوایل 95 رو خوندم و خیلییییییی تعجب کردم وقتی دیدم یه وقتایی بخاطر درس و کارام صبح ساعت 4 بیدار میشده ام!!!! و مطلب برای کلاس آماده میکردم! چقدر تنبل شده ام در این مدت کوتاه!

اصلا  انگار انگیزه هیچ کاری ندارم و تبدیل شدم به کسی که تو ذهنش برنامه های خیلی خوشگلی داره اما در عمل متاسفانه وقتش رو به بطالت میگذرونه!

هرچی هم اینجا مینویسم که انرژی بگیرم هنوز به مرحله عملی نرسیده! دیروز با دوستم کلی صحبت کردیم و بعد اینکه گفتم مقاله ام اکسپت شده گفت که سعی کنم تا آخر رمضون این یکی مقاله رو هم به یه جاهایی برسونم! امیدوارم بتونم. کاش ادیت بود، اما متاسفانه بایداز 0 بنویسمش چون تغییرات اساسی میخواد.

لینک تلاش و رسیدن به هدف تو ذهنم دیسکانکت شدن میدونی؟! نمیدونم چرا مغزم حس میکنه بدون تلاش قراره به هدف برسه! مغزم عقلش رو از دست داده!!

مثلا صبح برای 7و نیم 3 تا الارم گذاشتم اما هر3 رو خاموش کرده و بیدار شدم دیدم ساعت 10ه! 

با خواهری صحبت کرده و بعدشم با مامان بعدم به استادم زنگ زدم مطمئن شم که ای میلم رو که اکسپتنث لتر رو فرستاده بودم دیده باشه. گفت که مقاله به دادم رسیده! فک کنم لب مرز پاس نشدن بوده ام!

همش فکر میکنم که دارم مطالعه میکنم، دارم رو مقاله کار میکنم و تصویر ما را خوش آید اما ....

یکی از علتهاش اینه که ماه رمضونه و خونه هستم! خیلییییییییی شرطی شده ام به کتابخونه!

اولین قدم تغییر: عادت به کار در خانه برای 3 هفته باقی مانده از ماه رمضون که بیرون رفتن سخته!

من میتونم.

همین الآن شروع میکنم به مقاله خوندن برای مقاله ام.

خدایا شکرت.

دوستت دارم.

++به شاگردم پیغام دادم و پرسیدم پولم رو واریز نکرده؟گفت آلزایمر گرفته و واریز میکنه! هرچند هنوز خبری نیست اما لااقل من حرفم رو گفتم!

دیروز هم تو یک ساعت چکیده مقاله اون خانوم رو سریع ترجمه کردم به انگلیسی و فرستادم. خیلی هم خوشش اومد. خودمم لذت بردم و عصری هم پولش رو واریز کرد.

من خجالتی، کمرو

همه شاگردام از این گفته من که بسیار خجالتی هستم شوکه میشن! تموم اون کسایی که من رو به طور محدود میشناسن اصلا باورشون نمیشه که من یک ورژن بسیااار خجالتی، کم رو و معذب هم دارم! که عموما در برابر بزرگتر ها، افرادی که نمیشناسم و افراد خاصی که خود به خوداز اول باهاشون معذبم، اینگونه هستم!

یک نسخه کم رو بودن من وقتیه که میخوام پولی رو که حقمه بگیرم! اولین بار وقتی بود که آموزشگاهی که اولین ترم بود تدریس میکردم حقوق یه کلاس رو دادن حقوق یه کلاس دیگه یادشون رفت! مامان و بابا گفتن برو بگو،من چندین جلسه چیزی نگفتم بعد که هیچ خبری از پول من نبود مجبور شدم رفتم و با هزار خجالت و 10 کیلو لاغر شدن گفتم و سریع متوجه اشتباهاشون شدن و .......

الآن هم مشکلی که دارم اینه که شاگرد خصوصی هام به موقع پرداخت نمیکنن! یه شاگردم از بهمن بخاطر کنکور دکترا نیومده و هنوزم 4 جلسه(4 جلسهههههه! کم پولی نیست) رو پرداخت نکرده و من روم نمیشه پیغام بدم که یا بیا ادامه کلاس یا اون 4 جلسه رو پرداخت کن خب!

و این یکی شاگردم هم همیشه لفتش میده! رسما رواعصابه و من نمیتونم بگم که به موقع پرداخت کن خب!

اما دیروز یه نفر که یه بار همدیگه رو دیده بودیم پیغام داد که چندتا جمله رو چک کنم برای چکیده مقاله ش میخواست! فارسی به انگلیسی، تخصصی فلسفه، گفتم کل چکیده ست؟گفت نه با اینکه فشار تحمل کردم اما زدم به سیم آخر و گفتم ویرایش نمیتونم،بخوای کل چکیده رو ترجمه میکنم وهزینه ش هم اینقدر!!! بر خلاف انتظارم گفت اوکی و فرستاد و گفت شماره کارت هم بفرست! حس خوبی بود!

اما نمیدونم چرا همیشه حس کرده ام که حق خودم رو خواستن یکم بده و سبک میشم! یا حس پررو بودن بهم دست میده! درحالیکه حقمه! مثلا شاگرد دومم از اول اسفند چیزی پرداخت نکرده و خب باید بفهمه که من دارم با این پولی که میگیرم زندگی میکنم، نه اینه خوش بگذرونم! درآمد من همین کلاس هاست!

کاش میتونستم همینطور که با این فرد غریبه رک رفتار کردم، با همه همینطور باشم.