دلم میخاد زودتر این مقاله ای که دارم کار میکنم تموم شه،
که بشینم یه دل سیر اسپانیایی بخونم،
اون کتاب تخصصی که پر از اصطلاحه رو مطالعه کنم و همه اصطلاح هاش رو حفظ باشم!
برای ارشدی که تو ذهنمه مطالعه کنم!
رمانی رو که چند وقته دارم لاکپشت وار پیش میرم با سرعت بیشتری پیش ببرم...
اما.........
بعد این مقاله که دارم کار میکنم،
باید سریع یه مقاله ای رو که چند وقته دستمه و همکارم پیگیرشه ادیت کنم،
باید داوری مقاله ای رو که هفته پیش برام ارسال کردن انجام بدم،
باید برای این درس تخصصی که هفته بعد کلاسش شروع میشه مطالعه کنم و فایل آماده کنم!
باید نامه بزنم به معاونت آموزشی و یه جلسه برای کارگروه بذارم!
و از همه مهمتر مقاله طرحم رو پیش ببرم....
بنابراین، تمام اون کارهایی که اول گفتم موکول میشن به یه وقت نامعلوم، یا شاید روزی 15 دیقه بتونم براشون وقت بذارم!
در هرصورت باید از زندگی لذت برد، چرا؟
چون زندگی پره از این باید ها و اجبارهایی که شاید خیلییییییییی باب میل ما نباشن،
اما نباید کم بیاریم.
باید از قهوه و بیسکویت یا چای و کیک لذت ببریم و دلخوش باشیم به لحظات کوتاه و کوچیک....
اینجاست که میگن کاش یک شبانه روز بیشتر از ۲۴ ساعت بود.
دقیقااااا