هوا خیلی خنک شد یه هو، لااقل اینجا، دیگه کولر روشن نمیکنیم ما!!
همسر رفت کلاس و منم نشستم تکالیف اسپانیایی انجام دادم، انقدر زیاد بود خسته شدم نصفش رو نگه داشتم برای صبح قبل کلاس،
باید اسباب کشی کنیم و کم کم شروع کنیم وسایل رو جمع کردن، فرقش با پارسال اینه که همهههههه چی رو داده بودیم بار چون از این شهر به اون شهر بود،
اما اینبار میتونیم وسایل حساس و شکستنی رو خودمون ببریم،
همسر میگه زودتر جمع و جور کنیم بریم که بتونیم آخر شهریور یه مسافرت بریم (شااااااانس آوردیم که کوتاه اومدن و شروع ترم مهر رو از 18 شهریور به 3 مهر تغییر دادن وگرنه باید کلاس کنسل میکردم اول ترمی!!)
فک میکردم میتونم برای مهر کلی فایل آماده کنم اما متاسفانه موفق نشدم، واحتمالا در طول ترم باز کارم زیاد باشه،چون باز هم تعداد واحدم زیاده و هنوز به یکی از درسها کامل مسلط نشدم، برنامه ریزی کردم که اول اون قسمتهایی که مسلط نیستم رو مرور کنم و چک کنم بعد برای دروس راحتتر پاورپوینت و مطلب آماده کنم،
از اینکه فرصت نمیشه فرانسه مرور کنم یکم از دست خودم و زمان دلخورم، و چون میدونم اگه هم تو برنامه ریزی بیارمش امکان نداره فرصت بشه کلا انکارش میکنم!
دیگه اینکه،
گفته شده خوندن روزانه زیارت عاشورا برکت مادی و معنوی داره، من از عاشورا شروع کردم تا اربعین اما احتمالا قطعش نکنم، چون همین مدت کوتاه عجیب روحم رو تیمار کرده...
توکل به خدا، شکر.
بعضیا فک میکنن افراد موفق همیشه ی خدا انگیزه و انرژی کار دارن و بخاطر همین هم موفقن!
اصلا فک میکنن اینکه یه نفر موفقه بخاطر همین موهبتیه که احتمالا خدادیه! اینکه همیشه حال و حوصله کار داشته باشی.
اما من فک میکنم اینطوری نیست،
همه افراد موفق، لااقل اونهایی که من میشناسم، شخصا، یا اینستاگرام فالو میکنم، برهه هایی بوده که حوصله نداشتن، یا در طول روز احساس خستگی و بی انگیزگی میکنن.
فقط فرق این افراد و افراد دیگه اینه که این افراد میتونن این حالت رو مدیریت کنن، و یه جوری ازش به عنوان زنگ تفریح استفاده کنن تا بعد بتونن پرانرژی تر به کار ادامه بدن،
و یکی هم اینکه این افراد اجازه نمیدن این حالت بهشون مسلط بشه و موندگار بشه، سریع یه کاری میکنن که از اون حالت رخوت دربیان.
++داشتم پلنر رنگی پنگی م رو که مدت طولانی ازش استفاده کردم سال 99 تا 1401، نیگا میکردم و دیدم چه بامزه برای خودم جملات انرژی بخش نوشتم :))
+++من از بچگی برای اینکه انگیزه بگیرم درس بخونم یا کار کنم نیاز به این داشتم که حس کنم افراد دیگه هم دارن درس میخونن.
مثلا تیکه هایی از کتاب هری پاتر رو که در مورد درس خوندنشون بود انتخاب کرده بودم و تو یه دفترچه نوشته بودم و هربار حوصله نداشتم اونا رو میخوندم.
بعدها تیکه هایی از فیلم ها رو نیگا میکردم، مثل یه قسمتهایی از سریال Gossip Girl یا فیلم November Criminals که البته این فیلم اصلا موضوعش یه چیز دیگه ست اما دختره خیلی درس خونه منم یه تیکه هاییش رو نیگا میکنم خیلی انرژی میده!
طبیعتا کتابخونه همیشه بهم انرژی مضاعف میداده و میده و من برای همه کنکورهام رفتم کتابخونه ، حتی اونروز اتاقم تنها بودم و نزدیک بود برم کتابخونه که از دانشجوها انرژی بگیرم، که البته مقاومت کردم!
شما هم کندو کاو کنید منبع انرژی بخش خودتون رو پیدا کنید.
امید است که از افراد موفق باشیم.
به مامان گفتم میخام چینی و عربی هم یاد بگیرم،
میخام مهارت های بیشتری یاد بگیرم،
مطالب مربوط به دروسی که تدریس میکنم بخونم،
فیلم های بیشتری ببینم،
کتابهای -غیر آکادمیک-بیشتری بخونم،
(و تصمیم جدیدم اینه که کتابهای مفیدتر بخونم)
بیشتر قرآن بخونم،
و ...
گفتم آخه روح سیری ناپذیر دارم،
گفتن:
همه آدمها همینطورن!
گفتم نهههه! خیلیها همینطور روتین وار زندگی میکنن،
گفتن:
نه این روح سیری ناپذیری تو همه آدمها هست،
بعضیا پول بیشتر میخان،
بعضیا مقام بالاتر میخان،
بعضیا تفریح و عیش بیشتری میخان...
هرکسی روی یه موردی این حالت حریص بودن رو داره...
چقدر خوب گفتن،
منم گفتم:
پس چقدر خوشحالم که روح من تمرکز کرده روی یادگیری...
از روحم راضی ام :)