دیگه اومدم بنویسم خاطرات بسیار مهم قرنطینه از دستم در نره!!!
استاد راهنما هفته پیش یا قبلش پیغام داد که مقاله رو ای میل کرده، سریع پریدم ای میلم که سریع نکاتش رو اعمال کنم و سابمیت کنم. همچین نکات زیادی هم نبود و یک روزه تموم شد. بعد این ژورنال خفن که انتخاب کرده بودم یه نامه به ادیتور خواسته بود برای توضیح اینکه چرا فک میکنیم مقاله مون برا ژورنال مناسبه و میتونم بگم دو روز براش وقت گذاشتم و خوب از آب دراومد. در همین حین وقتی چند تا از نمونه های مقالات این ژورنال رو که خودش open access گذاشته بود باز کردم دیدم انگار دو ماه نه، 7 ماه طول میکشه جواب بده. یکم ذهنم درگیر با همسر مشورت و ...تا اینکه به سال بالاییم که هنوز دفاع نکرده پیغام دادم ....گفت علمی پژوهشی داخلی چاپ کرده منم گفتم که آخه استاد راهنمای مشترکمون گیر میده Q1 باشه حتما، گفت به ایشونم گیر میداده اما چندجا فرستاده و در همون ابتدا ادیتور ریجکت کرده دیگه گیر نداده. که منم بهش گفتم این یه خوش شانسیه چون مقاله جمعا یک هفته دست ادیتور میشه بعد میره دست داور و اینجوری سریع تکلیفت مشخص میشه. گفت آره سریع ریجکت میکردن. گفت چندجا اینجوری سابمیت کن ریجکت شه دیگه استاد گیر نمیده! منم نگفتم که اولین مقاله م هم یه ژورنال کیو1 فرستادم و ریجکت نشده و 102 روزه که under review است!! حالا. همین ژورنال سابمیت کردم و از خدا خواستم اگه قراره دست داور ریجکت شه لطفا همین اول ادیتور ریجکت کنه وقتم تلف نشه، بخصوص که آدرس دفتر ژورنال رو که تو نامه مینوشتم دیدم ژرونال واقع در واشنگتن است، گفتم ادیتور میبینه اهل کجاییم، شاید اصلا با دیدن آدرس دانشگاه و اینا ریجکت کنه، که ریجکت نکرد و الآن یه چند روزیه دست داوره! انشاله که خیره.
اسم استاد مشاور رو هم نوشتم، و وقتی رفت تایید کنه و ژورنال رو دید، نوشت که عجب ژورنالی انتخاب کردی و تو این ژونال چاپ کردن جاه طلبیه!! منظورش این بود که احتمالا چاپ نکنن و من یادم افتاد یه وبلاگ قدیمی که داشتم یه دوستی داشتم بهم میگفت تو چرا اینقدر اعتماد به نفس داری و دیگه اسمم رو گذاشته بود اعتمادالسلطنه!!! منم به استاد مشاور نگفتم که یه مقاله بدون اسمش سابمیت کرده ام. و گفتم حق با شماست خواستم شانسم رو امتحان کنم.
مقاله سومم دیگه تقریبا تمومه، فقط نمیدونم بدم استاد راهنما بخونه یا بیخیال شم. تازه میخوام ترتیب اسم نویسنده ها رو عوض کنم
این روزهای قرنطینه زیاد بد نیست. یه مدت حالمون از خونه موندن بد شده بود، اما این روزها داریم لذت هم میبریم و همش میگم لذت ببر چون بعدا حسرت این با هم بودن، این حجم تایم آزاد رو خواهی خورد. فقط کتابی که دارم میخونم افتضاحه و خیلی طول میکشه تمومش کنم، سرعتم رو کند کرد بی ادب.
یکم از فضای مجازی دور شده ام، دیگه زیاد با دوستام چت نمیکنم، منظورم دوست سرخپوست، سیاه پوست، اونی که میخواست مسلمون شه که تقریبا شده و روزه میگیره، ست! دوست سرخپوستم غذا یادم میده و من هربار میگم امتحان میکنم اما تنبلی میکنم. از دستاوردهام پختن دلمه فلفل سبز بوده که اولین بار بود پختم. همیشه مامان میپخت برامون. اما دستپخت خودم خیلی چسبید. کیک هم میپزم گاهی. دیگه؟؟آهان یه عبا و یه شلوار الیاف هم سفارش دادم انقده خوبننن. فعلا گذاشتم کروناهاشون بمیرن و از دور نیگاشون میکنم.
ایشالا که همه چی خوب پیش بره و همه با سلامتی از این برهه عبور کنن. به امید حق.
چقد اعتماد بنفستو دوس دارم:)))
بابا شما خیلی فعالین، من روزای تعطیلیمو صبح تا شب مثل خزه میچسبم رو تخت و گوشی بدستم
وسط وسطاشم یه دشوری میرم:))
آخه شما روزهای دیگه انقدر درگیری و کار میکنه حق داری از روز تعطیلت قشنگ استفاده کنی و استراحت کنی. البته گوشی رو نمیدونم اما تخت خوبه
کامنت قبلی ام باید خصوصی می زدم و نزدم
بی زحمت عمومی اش نکنید.
اگر خواستید تو این جواب اون رو بنویسید.
ممنونم
اگه اجازه بدید اینجا من هویتم رو فاش نکنم
میام وبلاگتون که نمیدونستم دارید!!!!!!!!
و درست هم گفتن
شما اعتماد به نفس زیادی دارید که البته بی جا هم نیست، منم همیشه موقع خوندنتون این رو حس می کنم . توی دانشگاه یک دوستی هم به من ابو جدل می گفتند از بس با اساتید بحث می کردم.اسم استاد یادم نیست وگرنه می گفتم حتما می شناسید .
اعتماد به نفسم کاذب نیست به خدا
عههه پس شما هم بحث میکردید؟شما رشته تون رو به من نمیگید!! یه بار درخواست کردم یکم بیشتر از خودتون بگید ورودی چند بودید و چه رشته ای اما نمیگید
واقعا چه پشتکار خوبی دارید. در مورد دانشگاههای خارجی و مخصوصا آمریکا بگم که استادها چشمشان به دیدن اسم های عجیب و غریب و از کشورهای مختلف عادت کرده و اصلا براشون مهم نیست که شما از کجایید و بخاطر اون تصمیم بگیرند. همین کالج کوچیکی که من گاهی میرم در مسیر کنار نهر آب با 50 زبان مختلف یه جمله رو روی پایه هایی نوشته بودند (جمله رو یادم نیست چی بود) فارسی هم توش بود. روز اول به ما گفته بودند که علتش این هست که دانشجوهای این کالج به این تعداد زبان مختلف صحبت میکنند. دیگه فکر کن دانشگاههای بزرگ دیگه چطوری باشه!
بدن منم به قرنطینه و بی تحرکی عادت کرده
ممنووون. بلهه مطمئنم که خود اساتید شاید ذهنیت خاصی ندارن گفتم شاید مشابه تمام تحریم ها تحریم چاپ هم داشته باشن. البته این برعکسه، چون در هرصورت ما داریم اینطوری اطلاعاتی در اختیارشون قرار میدیم دلشونم بخواد!!
وااای عادت کردیم شدید، میترسم بعدا سختمون بشه!