چند وقتیه که مثل قبل با انگیزه بیدار نمیشم و در واقع اصلا دلم هم نمیخواد که صبح زود بیدار شم،
و از اونجایی که این ذهن من نمیتونه بیکار بمونه درگیر این بود که چرا اینجوری شدم و باید ریشه یابی کنم تا حلش کنم،
امروز بعد از تحقیقات مفصل ذهن عزیزم به این نتیجه رسیده:
1. اهداف بلند مدتی برای خودت ترسیم نکردی، یا لااقل فراموششون کردی،
2. پروژه و کارهای اخیری که قبول کردی و داری انجام میدی گویی برای دیگران باشه و حس رشد فردی بهت نمیده،
و باز هم منی که بدون داشتن تصویر ذهنی از آینده نمیتونم پیش برم،
و منی که باااید برای خودم هم کاری انجام بدم و دقیقا بخاطر همین همیشه قصد یه مدرک دیگه رو داشتم، هرچند فعلا موفق به انجامش نشدم!
کارها رو تو تقویم مینویسم و با خودم میگم این کارها رو انجام بدی می تونی به کارهایی که دوستشون داری و در واقع صرفا برای دل خودت هستن برسی و وقت بذاری،
پس در هرصورت باید این کارها رو انجام بدی، معطل چی هستی؟؟؟
+روزهای تابستون با جلسات و تماس ها و کارهای بدون دانشجو میگذرن، شاید حتی یکی از علت های رخوت این روزهام این باشه که با دوستان جوان خودم نیستم،