امروز روز کسالت بود! از صبح با حس کسالت و مریضی بیدار شدم و تا الآن هم ادامه داره!
به قول بیتی فک کنم امروز قمر در عقرب بود (اون چارت روزهای قمر در عقرب رو که برام فرستاده بود که عقدم روز قمر در عقرب نباشه چک کردم امروز نبود!!) هرچند اعتقادی به این قمر در عقرب ندارم کلا!
فک کنم فکر اینکه اصلا حس تموم کردن مقاله ندارم و دلم میخاست یک روز هیجان انگیز داشته باشم! و اینکه باید مقاله ای رو که میخام چاپ کنم به فرمت ژورنال دربیارم خسته ام کردن! فقط فکرشون! چون حس انجام دادن نبود!!
اما اینکه ازدانشگاه زنگ زدن که بعضی دانشجوها به نمره ها اعتراض دارن و یه روز بیا ورقه ها رو ببینن ضربه آخر بود و من حسابی کلافه شدم و ورقه های اونهایی رو که پاس نشدن چک کردم اما واقعا پاس نمیشن! ورقه ها روتختم پخش و من هم وسطشون بودم که همسری زنگ زد! حالا خدا رو شکر که هست وگرنه قاطی میکردم...و بهم گفت که 3-4 نفر بین 37 نفر پاس نشن طبیعیه! تو این درس تخصصی و سخت!
قبل کلاسش کمی هم چت کردیم و رفت کلاس و من با انرژی فرمت مقاله رو تغییر دادم بعدش چرت زدم چرت خیلییییییییییی ناجور!! و بعد بیدار شدم دیدم دانشجو زنگ زده! خسته ام کردن! فک کنم بخاطر اخلاق خوبم فک میکردن به همه نمره خیلی خوبی میدم الآن تو شوک هستن!! باز تو این حس ها بودم که همسری زنگ زد و بازهم حالم روخوب کرد! اما یکم هم بخاطر درد دست چپم ناراحتم! همش فکر و خیال میکنم که چیه! مچ دست به پایین مفاصل انگشتهام درد میکنه... :((((
++از صبح شاید چندین بار انگشترم روانداختم دستم و نیگاش کردم و لبخند زدم!
و بهم گفت همههه ازم خوششون اومده و بی تعارف همههه دوستم دارن تو خونه شون :)
منم گفتم که چقدر حس خوبی دارم به خانواده ش :)