ساعت نه و نیم نشده و من خواب آلو هستم...
تنهام و صدای تیک تیک ساعت باهام همراهی میکنه...
یکم مطالعه میکنم بخوابم، خسته م...
دارم فک میکنم چندمین هفته ایه که من دو شب تنهام، بعضی وقتهام سه شب...
عادت کردم به این تنهایی، حتی شاید یکمی لذت هم ببرم...
اما امشب دلم میخاد همسرم خونه بود...
فردا کلییییی کلاس دارم و حتی برای ناهار هم نمیتونم بیام خونه...
دیروز فهمیدم افزایش حقوق کارمندها شامل ما هم میشه...
چندروز پیش سه تا دانشجو داشتن از کنارم رد میشدن و یکیشون گفت یعنی میشه منم هیات علمی بشم و یه اتاق داشته باشمممم؟؟
و با خودم فکر کردم من چقدر به این موضوع فکر کرده بودم؟
فک کنم بیشتر از تصور و خواستن، من تلاش کردم که این اتفاق بیفته...
+چطور میشه که جملات دستوری یه نفر به شدتتتت خوشایند میشن؟؟
اگه منظورت از جملات دستوری، همسرته؛ به نظرم حواست رو جمع کن! اولش شاید عاشقانه به نظرت بیاد، اما اینا نشونه است!
شاید هم منظورت فرد دیگه ای بوده. یا شاید بیش از ۱۰ سال از ازدواجت گذشته! پس هیچی!
نههه همسر نبود
و آرههه 6 سال میگذره نگران نباش
خوبی ماهی ؟
میشناسیم ؟
راستی سلااااام
سلام علیکممم
ممنون شما خوبی؟
بعله که میشناسم
سلامتیییی؟
امیدوارم منم یه روز هیات علمی شم :) و به شما هم تبریک میگم.
ان شاا... براتون آرزوی موفقیت دارم
و خیلی ممنونم