وقتی یه آهنگی رو که باهاش خاطره داری میشنوی و هیچی حس نمیکنی،
وقتی میری بالکن، چراغ ساختمونها، خیابونها، ستاره ها رو نیگا میکنی و سیگار میکشی، اتفاقا آهنگ خاصی هم تو گوشته و هیچی حس نمیکنی...
وقتی خیلی تصادفی عکسی توی گالری گوشی میبینی و هیچی حس نمیکنی...
راستش حس میکنی،
دروغه بگی هیچی حس نمیکنی،
اما اونچه که حس میکنی،
انگار خیلی سطحی باشه، خیلی آروم...خیلی ملایم....
با یه لبخند، نه با درد، نه با سنگینی حسی تو سینه، نه با حس منفی...
اونوقته که،
میفهمی همه چی یه خاطره شده...فقط یه خاطره،
یه خاطره، گویی از سالهای خیلی دور...
همین...
+++امروز هفتمین سالگرد وبلاگمه!
دقیقا 7 سال پیش امروز، 21 مرداد، اولین پست بلاگ اسکای من بود....
چقدر زود، و چقدر خوب گذشت، خدا رو شکر...
امروز روز لبخنده،
یادتون نره لبخند بزنید :)
خوشبحالت که به آرزوت رسیدی
کدومشون؟نرسیدم که هنوز! یا چون نوشتم به این آرزوم هممم، متوجه شدید که به یکی دوتای دیگه هم رسیده ام قبلا؟