تکرار زندگی های من

تکرار زندگی های من

در اقیانوس زندگی، رها همچون ماهی کوچولوی شاد
تکرار زندگی های من

تکرار زندگی های من

در اقیانوس زندگی، رها همچون ماهی کوچولوی شاد

قدرت ذهن

کل دیروز پکر بودم، همسر هم انقدر دیر کرد که همدیگه رو ندیدیم و من رفتم کلاس و بعدشم تماس گرفت که مستقیم میره کلاسش و نمیره خونه گفتم اشکالی نداره. سر کلاس بهتر شدم بعد کلاسم پیاده روی کردم و حالم بهتر بود اما هربار یاد قضایای این چند روز میفتادم قاطی میکردم. همسر هی میگفت اتفاقات بهتری در انتظارته و من گفتم چه اتفاقی و مثل بچه های بدعنق لوس بازی کردم!!! پیاده که شد بنزین بزنه تا خونه در سکوت بودیم، با خودم فک کردم تا وقتی که یاد نگرفتی صبور باشی و تا وقتی قبول نکردی که هنوز دفاع نکرده ای و باید تلاش کنی و دفاع کنی و تازه بعدش ببینی چی به چیه، فقط داری الکی خودت رو ناراحت میکنی، مثل اینکه یه معجزه میخوای، سفر به آینده میخوای، یا با وجود اکسپت نشدن مقالات میخوای همین الآن دفاع کنی؟چی میخوای دقیقا؟چرا الکی اوقات تلخی میکنی؟ و اینگونه بود که آدم شدم :)))
رسیدیم خونه، همسر میگه وقتی از اینجا میخوایم بریم مثلا خونه مامان شما آیا میدانیم کجا تصادف شده کجا ترافیکه ،از کجا بریم بهتره و....؟اون کسی که میدونه نرم افزار ها هستن و تو زندگی ما اون نرم افزار خداست! خدا میدونه چی و کدوم مسیر بهتره و الآن این اتفاقات این دو سه روزه مسیر تو رو تغییر میده و این برای تو خوبه اما تو نمیفهمی :)))) فک کردم دیدم چرا میدونم، اما انگار ایمان قلبیم به این قضیه کم شده یا دارم بهونه گیری میکنم. ایمان همسر خیلی از من بیشترهههه... خلاصه گفت یادته چقدر سر فلان قضیه ناراحت بودی؟بعد اگه فلان میشد و ....شاید هیچوقت هم رو ملاقات نمیکردیم.... :)

همه اینها رو میدونستم اما گفته های همسر یه گرمای خاصی به دلم بخشید و حالم رو خوب کرد. با شادی کارها رو انجام دادم و نماز خوندیم و شام خوردیم و به کارهامون رسیدیم. از صبحم نشستم سر مقاله و هی خوندم و نوشتم، هرکی مقاله کار کرده میدونه ،میدونه که ممکنه دو ساعت فقط دو جمله نوشته باشی چون هی میخونی، به مقالات جدیدتر بر میخوری، از رفرنس هر مقاله مقالات بهتر دانلود میکنی و.........قبلا ها کلافه میشدم اما حالا دیگه یاد گرفتم که این پروسه این کاره و باید صبور بود و بعدها هی ادیت میشه و...فقط باید کار کرد.

++و باز هم یاد میکنم از استاد راهنمام که واقعا بهم انرژی مثبت و اعتماد به نفس میده و دوست داشتم بیشتر میدیدمش تا حتی همین لحظات کوتاه هم ناراحت نشم.

هفته بعد هرروز یه کاری دارم، از یکی از اساتید باید توصیه نامه بگیرم، یکشنبه دکتر پوست وقت دارم با دخترخاله میریم صبحونه، با استاد آمار باید تماس بگیرم یه سوال دارم شاید آخرین سوال و بعدش باید براش یه کادو خفن بگیرم بابت تشکر. و دوشنبه هم که دانشگاه کلاس دارم.

نظرات 2 + ارسال نظر
هستی سه‌شنبه 6 اسفند 1398 ساعت 10:50 http://Mydailynotebook.blogsky.com

چه قدر چیزی که راجع به مقاله نوشتی برام جالب بود. اینکه ممکنه در دو ساعت مثلا چند جمله بنویسی. من مدلم کاملا فرق میکنه. یعنی چند ماه به طور فشرده فیش برداری میکنم و هی کتاب و مقاله و اینا میخونم و وقتی این پروسه تموم بشه در عرض چند روز مقاله رو می نویسم. یعنی اصلا نمیتونم در حین نوشتن سرچ کنم چون استرس میگیرم که نکنه تحقیقات و فیش نویسی های قبلیم کامل نبوده.

من فک میکنم روش شما درسته، یعنی استاد منم اول گفته بود یه زومکن بگیر و مقالاتی رو که میخونی خلاصه کن و....که منم گفتم استاد همه مقالات و اینا پی دی اف هستن نمیتونم دستی یادداشت کنم که یکم بیخیال شد.
بعد من دیدم وقتم اینجوری بیشتر گرفته میشه یعنی وقتی شروع به نوشتن مقاله خودم میکنم تازه میفهمم کدوم قسمت کدوم مقاله به دردم میخوره. 3 ماه برای خلاصه نویسی مقالات وقت گذاشتم و یه عالمه مقاله خلاصه کردم اما باورت میشه فقط از چندتاش استفاده کردم؟اما فک میکنم ماهیت کارمون هم متفاوت باشه. من به صورت عملی داده جمع کردم و خب متد و نتایجم رو نمیتونم عوض کنم، قبل شروع جمع کردن داده خوندم که چه کارهایی کردن و چه کارهایی نکردن، برای تعیین متدم در واقع.
اما قطعا روش شما روش تایید شده میباشد.

پرستش یکشنبه 4 اسفند 1398 ساعت 00:00 http://Parastesh18.blog.ir/

ســلام ابجـــو گلم خوبی :)))
حال و احوال ؟

سلام علیکم. به به ببین کی اینجاست!
ممنون شما خوبی؟مدارس تعطیل شده و .....

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد