5شنبه هفته پیش رفتم ابروهام رو فیبروز کردم، خیلی وقت بود دلم میخواست، اما پارسااال تابستون همسر گفت همینطوری خوبی، اینبارم فک میکردم نذاره اما عکسهایی که نشونش دادم اوکی ش کرد و گفت میخوای برو. منم رفتم و قرار بود تا 3 روز نرم حموم، منم چون پ بودم خوشحال که میتونم آب نزنم و...اما هوا بسیار سرد و همششش بیرون بودیم و منم چون ابروهام و کل پیشونیم خونی شده بود و نجس بود نخواستم کلاه بذارم و حسم نمیکردم که سردمه. اما بالاخره شب یلدا خونه مادرشوهر من دیدم که حالم اصلااا خوب نیست. کل شب از گلودرد بیدار بودم، و آب نمک و سرُم هم همچین افاقه نکرد. صبح همسر رفت سرکار و منم به مامان گفتم بیاد پیشم و یکم کارام و کرد و برام غذا آورد و سوپ پخت و چای و شیر و ...اما همچنان بد بود حالم، عصری رفتیم دکتر و هرچی گفتم پنی سیلین من رو زود خوب میکنه دکتر گفت نه تلقین میکنی!!! و اینگونه پنی سیلین نداد و من دیشب رو هم از گلودرد بیدار بودم و تازه سینوزیتام عجیب غریب چرک کرده.
بگذریم از بیماری!
کتابی رو که میخوندم تموم کردم و خیلی آخرش لذت بخش بود و ترغیبم کرد این سری رو تموم کنم، 3 تا خوندم، 3تاش مونده.
مقاله رو هفته پیش که برای استادم فرستادم هنوز فرصت نکردم برم ببینمش، میخواستم امروز برم که با این حال اصلا نباید تکون بخورم. تازه بالاخره میخوام برم حموم و ابروهام روهم بشورم!!
مدیرگروه این یکی دانشگاه بهم پیغام داد که گفتی دوشنبه ها راحتی و گفتم آره و ایشالا دوشنبه بهم ادامه درس 4 واحدی رو بده، دوشنبه با همسر راحت میتونم برم و بیام.
و از همههههههه مهمتر، نتیجه آزمونم اومد و فهمیدم که نیمه موفقیت آمیز بوده و میرم مصاحبه. اما معلوم نیست شانسم چقدر باشه. روز اول ناراحت بودم اما بعدش همسر یادآوری کرد که قرار بود نتیجه رو بسپاریم به خدا و هرچی اون بخواد بشه و فال حافظم بهم گفت که تسلیم اراده خدا باشم، و اینگونه من بیخیال و آروم شدم. با تشکر از همسر مهربون و حافظ عاقل و پاسخگو!
++دویست تومن هدیه شب یلدا بهم واریز شد. انتظار نداشتم و خوشحالم کرد.
اینگونه زندگی و روزها میگذرند...اما به غیر از بیماری خدا رو شکر خوبیم. هزارمرتبه شکر.