تکرار زندگی های من

تکرار زندگی های من

در اقیانوس زندگی، رها همچون ماهی کوچولوی شاد
تکرار زندگی های من

تکرار زندگی های من

در اقیانوس زندگی، رها همچون ماهی کوچولوی شاد

دیروز و پریروز

هفته پیش کمی مقاله رو پیش بردم کمی هم فیلم دیدم و حس و حالم خوب بود. اما دیروز برای لحظاتی به خودم اجازه دادم که به جای تمرکز روی کار فعلیم یعنی مقاله به بعدش هم فکر کنم و ناراحت شم! به اینکه با اتمام این مقاله باید یه مقاله دیگه هم کار کنم و بعدشم رساله رو تموم کنم! و بعدشم باز باید رو یکی دو تا مقاله دیگه برای چاپ کار کنم تا شاید موفق شم! زانوی غم بغل کردم که پس من کی از این کار خلاص میشم؟!! خیلی تلاش میکنم لذت ببرم اما فقط لحظاتی آروم میشم که یکم کار پیش میره و خیالم راحت میشه....مامانم تلاش کرد آرومم کنه! خدا رو شکر شام هم اومدن خونه مون و حالم بهتر شد....

طول هفته خوب بود کمی رو مقاله کار کردم کمی سریال دیدم. دوشنبه رفتیم باغ خاله م اینا و بنابراین سه شنبه تا دیروقت خوابیدیم، فرداش هم رفتم نماز عید فطر و شب دوست همسر اومد خونه مون و شام موند و تبدیل به یه مووی نایت شد و فیلم دیدیم و باز دیر خوابیدیم، و چهارشنبه با مادرهمسر اینا رفتیم پیک نیک خدا رو شکر دیر برنگشتیم، دیروزم که گفتم....

الآن تمام تلاشم اینه که فقط تمرکز کنم رو همین مقاله و به هیچی فک نکنم. باید یه بار دیگه برم پیش استاد آمار و یه تجزیه تحلیل کوچیک دیگه مونده. بعدشم باید برای کادو بخرم ببرم برای تشکر.

کلاس طراحی تقریبا دیگه تموم شده و تایم طراحی رو میخوام برم باشگاه، یا شایدم برم کلاسهای ایروبیک دانشگاه نمیدونم، بالاخره یه ورزشی غیر از پیاده روی روزانه م باید باشه، استرس رو هم کم میکنه.

دوشنبه رفتیم دکتر جواب آزمایش بردیم، با مامان بودم، دکتر گفت خب ایشون دکترا میخونه من میدونم چه استرسی داره، حالا هرچقدر هم بگیم استرست رو کم کن الکیه، فقط ورزش کن چون برای استرس هم خوبه. کلی ذوق کردم که درکم کرد و حس نکردم غیرعادی هستم که استرس کارهای پایانی دکترام رو دارم.

+دارم وارد فاز فضا نوردیم میشم. فازی که انگار تو فضام و هیچی و هیچکس برام مهم نیست و هرچی هرکی میگه انگار از دور میشنوم، یا اینکه سرم توی یه کلاه فضا نوردی باشه و صداشون خیلی ضعیف به گوش میرسه...فاز بیخیالی و فاز رها بودن. عاشق این فاز هستم، ممنون که هنوز هستی ای فاز!

++بالاخره تابستون داره میاد و جمعه های من و همسر باهمه و دیگه همسر کلاس ندارهههه....و هوا گرمه..........

+++کتاب هنر ظریف اهمیت ندادن تموم شد و یه رمان پلیسی که البته به زبان اصلی شروع کردم که فک کنم به اندازه حروف الفبای انگلیسی دنباله داره! میخوام فکرم مشغول هیجانش بشه.

خدایا شکرت.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد