تکرار زندگی های من

تکرار زندگی های من

در اقیانوس زندگی، رها همچون ماهی کوچولوی شاد
تکرار زندگی های من

تکرار زندگی های من

در اقیانوس زندگی، رها همچون ماهی کوچولوی شاد

نشد

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

رویاپردازی

من رویا پردازی میکنم. زیاد...

چند روزه متوجه شدم در دنیاهای موازی متعددی زندگی میکنم، یکی دو تا هم نیستن!

آدم های مختلفی هستم با تیپ های مختلف و زندگی های مختلف! چندگانه...

لازم نیست بمیرم و دوباره به دنیا بیام، من همین الآن هم دارم تناسخ رو تجربه میکنم...

+سوال کتاب کلاس فرانسه: نیمکره چپ تون بیشتر فعالیت میکنه یا راست؟

به خدا هردو!

خب طبیعیه همه هردو کدوم بیشتر؟

به خدا هردو!

چپ زبان یاد میگیره منطقی فک میکنه احساساتش رو جایی که لازمه میکُشه،

راست احساساتیه، نقاشی کردن و موسیقی رو دوست داره،(هوش موسیقیایی داره بخصوص برای رقص متناسب با موسیقی) برای همسرش هرکاری میکنه، و رویاپردازی میکنه...

آخ آخ...

++خاطرات دوران دبیرستانم در مورد آموزشگاه زبانی که میرفتم، و دو مرد فوق العاده عجیبی که اونجا بودن و حس های خاصم بهشون و عادات عجیبشون و حالات عجیبشون دوباره زنده شده! مدیوم بودن و هستن، هردو.

کل صبح بعد رفتن همسر در حین صبحونه و آماده شدن برای کلاس فرانسه داشتم به اونها فک میکردم بعدش استاد فرانسه مون که که من در یک لحظه خیلی عجیب فهمیدم که خانم یکی از اونهاست، یه چیزی میگه که اصلااا من رو متعجب نمیکنه، این من رو متعجب میکنه که من مقاومت میکنم و موفق میشم که نگم: خب من این رو از 15 سالگی میدونستم، در مورد همسر تو!!!

عجیب اینه که خود ایشون هم بلدن...برای همین باهم ازدواج کردن، و من چقدر عقب موندم از غافله....

زندگی فوق العاده پر رمز و رازه و فوق العاده قشنگه، لذت ببرید و زانوی غم رو رها کرده و چشماتون رو رو به نور باز کنید.عالیه این زندگی.

آخییییش

از معدود زمانهایی میباشد که من در دوره قبل از پ هستم و حالم بهتر از این نمیشه، شکررررررر.

مهمونی گرفتیم عااالی بود خیلیییییی هم خوش گذشت، همسری بساط بزن و برقص رو نصب کرد و فقط میگفت کاری نکنی همسایه ها بیان شکایت

کلی رقصیدیم و کلی خندیدیم و خدا رو شکر خوب برگزار شد، آتلیه هم رفتیم و وااای نگم از موهام، پیرهن من صورتی بود صورتی به سمت یاسی، تورش هم صورتی کالباسی بود. رفتم موهامو لایت کنم به خانومه گفتم لایت هاش توناژ صورتی داشته باشه، موهام به شونه هام نمیرسه، چون تابستون کوتاه کرده بودم،

آقا این لایت ها انقدر خوشگل از آب دراومددد. بعد آرایشگاه گفت ویو کنیم گفتم اوکی و یه عکس نشون دادم گفتم شبیه این بشه و یه ویو ریز بودش، که فقط پایینای مو نیست و از نزدیکای ریشه فر میشه،اونم دستگاهش رو آورد هرکیییی میومد تو اتاق میگفت وااای چه خوشگل، چه رنگ خوشگلی چه مدل خوشگلی، هیچی دیگه کلی خرسند رفتیم آتلیه هم عکس گرفتیم و بعدشم که گفتم مهمونیییییی.

هنوزم به حالت عادی برنگشتیم وکلی وسایل مامان اینا اینجاست و وسایلای ما اونجا! اما انگار یه بار بزرگی از رو دوشم برداشته شده. من تو این 9 ماهه خیلی مواظب وسایلم بودم چون همش با خودم میگفتم تا مهمونی باید خیلی مراقب باشی، الآن که مهمونی تموم شد میتونم یکم ریلکس باشم آخیشششششششششش.

تعطیلات میان 2 ترم کانون رو خراب کردم چون خسته هم شدیم اما ارزشش رو داشت.دیروز کلاسها شروع شد و منم که ارتقا گرفتم و سطح جدید درس میدم خوبههه.

+یلدا خونه خاله م بودیم همههه! از مهمونی خاله م تو باغشون که ماه رمضون بود اینطوری دور هم جمع نشده بودیم. خاله م برامون فال میگرفت و سر به سر هم میذاشتیم و حس های قدیم، قبل ورورد همسر به زندگیم بهم دست داد.

++اوه اوه؛ دیشب رفتیم خونه همسر اینا و مادرشوهرم بهم اطلاع داد که خواهرشوهرم بارداره، شاکی بودااا! میگفت دخترم دست همین یکی مونده بعد الآن یکی دیگه هم میاد...میگفت من حرص میخورم که خودش اصلاا ناراحت نیست و انتظار تبریک داره...خلاصه یکم غرغر کرد و منم نمیدونستم چی بگم یکم طرف مامان رو گرفتم یکم هم طرف خواهرشوهرم رو. اما بچه فعلیش خیلییی اذیت میکنه، مهمونی من خواهرشوهر 30 ثانیه نتونست برقصه، چون دخترش اومد دستش رو گرفت برد!!! خدا به خیر بگذرونه.