تکرار زندگی های من

تکرار زندگی های من

در اقیانوس زندگی، رها همچون ماهی کوچولوی شاد
تکرار زندگی های من

تکرار زندگی های من

در اقیانوس زندگی، رها همچون ماهی کوچولوی شاد

قدرت

گاهی باید یه اتفاقی بیفته تا یه تلنگری به آدم وارد بشه که بعضی مسائل رو جدی بگیری!

الآن اون تلنگره به من وارد شده، شاید برق گرفتگی کافی نبود و این اتفاق هم افتاد تا من خیلییییی جدی به کارها و تلاشم ادامه بدم و از توکل به خدا دست نکشم و همچنان باور داشته باشم که من میتونم.

من میتونمممممم.

امروز رفتم دانشگاه، مدیرگروه رو مود خوبی نبود و مکالمه خوب پیش نرفت. حالم گرفته شد اما سریع خودم رو از اون حس و حال کشیدم بیرون.

من هرچقدر هم کار داشته باشم، هرچقدر هم سرم شلوغ بشه دست از سر اهدافم برنمیدارم، دنیا فک کرده خیال کرده میتونه جلوی من رو بگیره. نه خیر! من خیلییییییی قوی تر از این حرفام و کم نمیارم.

بچرخ تا بچرخیم.

من با برنامه ریزی حتی ترم بعد کلاس فرانسه رو هم به برنامه بسیار شلوغم اضافه کردم. میخوام سریع خودم رو برسونم به آزمون دلف که اردیبهشت برگزار میشه. تازه مسئول شعبه گفت چون خودم مدرس هستم ترم اول رو 100% تخفیف میگیرم.

++امروز لحظه ای بود که راه حلی به ذهنم خطور کرد که یه مقدار بعید بود اما امید...امید چه ها که نمیکنه. و من در اون لحظه درخشان به این نکته که "ما با امید زنده ایم" پی بردم، با تمام وجودم درکش کردم.

+++در طی پیاده روی طولانی 10000 قدمی از کلاس به خانه، یه زیرسارافونی جدید، یه شلوار خاکستری، گلابی و کمبزه خریداری شد! و یک کوله پشتی خاکستری caterpillar پسندیده شد که از همسری خواستم برام بخرتش! (تولدم ایز اراند د کرنرMy birthday is around the corner) گفت بریم ببینیمش. یه مانتو هم دوست دارم بخرم یه شلوار مشکی برای ترم مهر هم باید بخرم، شلوار ندارم برای دانشگاه بپوشم.

خدایا گفته ام که شکرت؟؟بازم میگم، بازم کمه. مرسی یه دنیا.

++++راستی کتاب کوری رو میخونم، بالاخره موفق شدم، 6 سال پیش این کتاب رو هدیه گرفتم، تازه هفته پیش شروعش کردم، نصفش رو خوندم، یه کتاب سیاسی اجتماعی نمادین مثل طاعونه، اما عالیه. سخت تاریک، اما پرمحتوا.

Oh I just realized that the mission was thoroughly accomplished huh huh huh and I don't get provoked to answer to nonsense anymore, I assume I've grown up after all and "it" was deleted for good

نمیدونم چرا همه افراط و تفریط دارن هم تو عمل هم تو افکارشون! یا دارن می میرنننننن که ازدواج کنن و حتی حاضرن موفقیت هاشون رو در راه ازدواج فدا کنن! یا یه جبهه مسخره ای راجع به ازدواج گرفتن و فک میکنن کتاب و کار میاد جای همسر رو پر میکنه! هردو اشتباهه! تعادل رو پیدا کنید و این افکار مسخره و چیپ رو بذارید کنار. تا زمانیکه همه این رو درک نکردن که همه اینها نیازهای یه انسانه مثل نیازمون به آب و هوا و هیچکدوم نمیتونن جایگزین اون یکی بشن وضعمون همینطور خواهد موند. رضایت از زندگی تون داشته باشید و امید به آینده.

برق گرفتگی

دوباره در طی اتفاقات اخیری که افتاده بنده دچار برق گرفتگی شدید شدم و در یک ثانیه تصمیم به تحول گرفتم!

چند وقتی بود که نتونسته بودم با این قضیه که باید تفریحاتم رو کم کنم و به کارهام برسم کنار بیام. و حتی تصور آینده با این همه کار برام کمی سخت بود.

اونروز در یک فرایند برق گرفتگی من فک کردم چرا لذت نبرم؟ چرا از این رویه زندگیم که خیلییییی ها آرزوش رو دارن نهایت استفاده رو نکنم؟

جالبه که این حالت وقتی بهم دست میده دیگه هیچی نمیتونه جلودارش باشه. شروع کردم به مطلب درآوردن از مقالات و با لبخند به کارام رسیدم.اصلا یه انرژی مضاعفی وارد بدنم شده. (البته باید بگم که این چند وقته خیلی تفریح کردم و شاید بدنم نیاز به کار بیشتر داره)

عصرش وقتی با همسری راجع به یکی از اساتید صحبت میکردیم حس کردم تصویرم از آینده کاریم هم یکم غلطه و سریییییع اون رو هم تغییر دادم. الآن حالم خوبه، حال روحیم و حال کاریم.

کارای متد و متریالم رو دارم پیش میبرم و همسر هم بهم کمک میکنه و فقط میگه نگران نباش و فکر این رو نکن فکر اون رو نکن اینا همه با من. ممنونم ازش زیاد. از اینکه به آینده اینقدر امیدواره و برای موفقیت و پیشرفتمون تلاش میکنه.

++از اول از اول هم از آدمهای تک بعدی بدم میومد، بخصوص وقتی دکترا رو شروع کردم و دیدم یه نفر (که الآن دوست صمیمیه منه) شدیدا تک بعدیه، تک بعدی یعنی چی؟یعنی کسی که فقط روی یک جنبه از زندگیش تمرکز کرده و همین تمرکز باعث شده از کارهای دیگه و علی الخصوص از زندگی کردن جا بمونه.

این دوست رو وقتی ملاقات کردم که داشتم برای کلاس فرانسه بعد از ظهرم مطالعه میکردم و صحبت اینم شد که هر هفته 2 بار میرم استخر، تدریس خصوصی هم که داشتم، اشتباه نکنم 8 واحدم دروس تئوری داشتیم چون ترم اول بودیم و خب من مهمونی هام که سرجاش بود و ......... خلاصه شااخ درآورده بود. میگفت تو چطور به همه کارهات میرسی؟گفتم به آسانی! و جالبه که در عرض یک ماه چنان تغییری در این فرد ایجاد کردم که باهام میومد استخر و الآن یک سال و نیمه که میره کلاس فرانسه

تک بعدی بودن افتضاحه! اونهایی که تمرکز میکنن رو درس و کار و فک میکنن اینا جای یار و همسر و خانواده و تفریح رو میگیره سخت در اشتباهن! فردا پس فردا که سنشون میره بالا متوجه اشتباهش.م میشن. تک بعدی بودن یعنی فقط روی نقاط قوت تمرکز کردن و ترس از رویارویی با نقاط ضعف و تقویت اونها رو داشتن.

برای همین من از اول سعی میکردم در کنار درس و کارم، به جنبه های خصوصی تر زندگیم هم برسم. یادمه دفاع دوستم (چون 2 سال قبل ما دکترا رو شروع کرده بود) مامانش بهم گفت دختر من افسرده بود، درسته کسی نمیفهمید، و از ظاهر مشخص نیست اما من میدیدم که درونا داغون بود، از وقتی با شما رابطه ش رو زیاد کرد خیلییییی عوض شد و ازم تشکر کرد.

یادمون نره، درس وکار فقط یه جنبه زندگیه، فقط یک!

جالبه که مادرشوهر من که پرستار بوده و تو کارش هم موفق، به من گفت وقتی 50 سالت میشه، به این فک نمیکنی که تو کارت موفق بودی یا نه، به این فک میکنی که زندگی خوبی داشتی یا نه، رابطه ت با همسرت چطور بوده! شاید میتونه این رو بگه چون تو کارش موفق بود. اما جالبه من این حرف رو از خیلی از خانوم ها شنیدم! هنوز درکش نمیکنم، اما گویی که روابط برای ما خانومها از کار و درس مهم تره،تو کتاب مردان مریخی و زنان ونوسی هم به این نکته اشاره شده. حتی فک کنم اینم درسته که اینایی که ازدواج نمیکنن برای پر کردن اون فضای خالی ادامه تحصیل میدن!!!!!!!! حالا منی که تو درس وکارم موفقم اصلا این حالت رو درک نمیکنم، شایدم چون به قول خاله م هم از زندگی کاریم راضی ام هم از همسرم.

فقط میدونم که باید خدا رو شکر کرد. خیلی هم شکر کرد.

+++امروز 4 شنبه با انرژی از خواب بیدار شده، و بعد از یک دوش سرحال آور و بار گذاشتن ناهار، میخوایم یه روز عالی رو شروع کنیم انشاله، آرایشگاه هم قراره بریم.عصرم که 2تا کلاس داریم. فردا هم یه سفر کوتاه دو روزه با همسر و دوسش. امیدوارم همه انرژی مثبت بفرستن به کائنات و آینده، یادمون باشه آینده همیشه بهتر از الآنه.

باز دوباره :)

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.