منی که کارم اینقدر واجبه، اینقدر فوریه ،و اینقدر سخته اون انرژی لازم رو بهم نمیده که همسری برای آزمون استخدامی که اصلا معلوم نیست چی بشه چطور بشه، اینقدر انرژی داره و وقت میذاره و حوصله میکنه!
قبلا ها مطمئن شده بودم اما الآن بیشتر که همسری خدا رو شکررررررررر یه ذره حتی یه ذره هم افسردگی نداره، اما من چرا، قبل پ همیشه این حالات میاد!
حالا هی نیگاش میکنم که غرق کتابه و سعی میکنم منم از این کار بسیار لذت بخشه رساله نوشتن لذت ببرم و هی به خودم میگم که تابستون کار نکنی نمیتونی داده جمع کنی و بعد باز کار میکنم!
کتاب سوم twilight که همون خسوف، eclipse هستش رو 220 صفحه خوندم از هفته پیش! قبلا ها معمولا هر شب قبل خواب bedtime reading میکردم و بعد صفحه 3 خوابم میبرد! اما اخیرا نه زیاد خسته میشم نه خوابم میاد، میخونمممممممممممممم.
امروز مامانم میره عمل چشم، ساده ست اما نگرانم و میخوام صبحونه بخورم و برم پیشش...دعا کنید برامون.
از طرفی خواهری هم کارت بانکیش رو مسافرت شمال گم کرده بوده و خطی که براش اس میاد هم خاموش بوده چند میلیون برداشتن حالا رفته شمال دنبال کاراش! دعا کنید پیدا شه و پولش رو پس بگیره!
و اینکه امروز یکی قراره به بابام جواب به ایشالااا که اگه صلاحه جوابش مثبته...
+همسری ناراحته که تابستون نمیرم آموزشگاه و حتی دلتنگی رو بهونه میکنه اما چاره چیه.
++غذا پختن برام از قبل هم راحتتر شده و انگار سرعتم رفته بالا.
+++می مونه رساله که خدا باید کمکم کنه! برای کلاسهای دانشگاه هم باید سوال طرح کنم ایشالا به زودییییییییی.
ایشالا که عمل مادرت خیلی خیلی خوب انجام میشه
و پولهای خواهرتم برمیگرده پیش خودش
و کار پدرت هم هر چی صلاح و مصلحت هست
در مورد خودتم باید بگم
خیلی خوبه که یه منبع انرژی داری
خدا برای هم نگهتون داره
و با هم رشد کنید
همیشه شاد باشی عزیز جان
خیلی خیلی ممنووووووووووون.
ایشالا تو هم همیشه شاد باشی دوست عزیزم...
ممنون از دعاهای قشنگت