تکرار زندگی های من

تکرار زندگی های من

در اقیانوس زندگی، رها همچون ماهی کوچولوی شاد
تکرار زندگی های من

تکرار زندگی های من

در اقیانوس زندگی، رها همچون ماهی کوچولوی شاد

حل شدن

اگه صبر کنی، صبرررر، همه مشکلات حل میشه! همسری از خر شیطون اومد پایین و بالاخره به نظر من در موردخونه احترام گذاشت و خدا رو شکر همه چی حل شد.

از 4 شنبه شب که صحبت کردیم و گفت دوست داره زودتر بریم خونه خودمون اما شرایط و درخواست منم درک میکنه مثل یه خرگوش شدم که فقط بالا پایین میپره! انقدر حالم خوبه!

شاید اگه از اول راضی میشد من انقدر خرکیف نمیشدم!!!

یکم روی پروپوزالم کار کردم و استادم مقالاتی رو که فرستاده بودم خوند و گفت که رو کدوم کار کنم بهتره...

کلاسا اصلا برام وقت سرخاروندن نمیذاره اما راضی ام!

با دوستم 2 بار رفتیم بیرون یه بار شنبه یه بار هم یکشنبه! خیلی هم چسبید! و اشاره کرد که علت گرسنگیم باشگاه رفتنمه! و گفت که کالری زیاد میسوزونی بخصوص که از دستگاهها استفاده میکنم.

مادرشوهرم سفر بود که بابای منم حال نداشت همسر بیاد خونمون شامم نداشتیم منم بجاش با انرژی مثبت برنامه ریختم که بریم بیرون و بعدشم خونه همسر اینا و کلییییییی اون شب خوب بود و خوش گذشت بهمون.

++اون شب خیلی با حس خوب رفتیم شام خوردیم و بعدشم تو راه خونه شون من گفتم حس میکنم انگار داریم میریم خونه خودمون علتشم این بود که همسری گفت میره ورقه تصحیح کنه منم میرفتم برای 4 تا کلاس امروزم بخونم و آماده شم. حس خونه خودمون رو داشت! رسیدیم چایی خوردیم و کلی گپ و خنده و بعدشم که دراز کشیده بودیم نارنگی پوست گرفتم و یکی میذاشتم دهن همسری یکی هم خودم میخوردم! اصلا هم لوس بازی نبود.

++دیشب هم همسری پرسید کی میریم خونه خودموووووووون؟گفتم هرچی آقامون بگه!

گفت هروقت سرت خلوت تر شد بگو چون اینطور که سر تو شلوغه میدونم اگه الآن بریم گشنه می مونیم

من: اصلا نگران گرسنگی نباش تو هستی دیگه، شما ناهار شاممون رو میپزی

و این اصلا باعث نشد بگه عههه نههه! یکم بعدش باز پرسید پس کی میریم خونه خودمووووووووون!

نظرات 1 + ارسال نظر
اناهیتا چهارشنبه 19 مهر 1396 ساعت 11:21 http://khaterateman1369.blogsky.com/

اخی بری خونه خودتون خیلی خوش میگذره

میدونمممم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد