قدیما اینطور بود که من وقتی استرس داشتم و کار زیاد، هیچی نمیخوردم و کاهش وزن داشتم.از کنکور گرفته تا فصل امتحانات و...یادم میرفت وعده های غذایی رو، بس که سرم میرفت تو کتاب و بیرون نمیبودم از کتاب و درس! (یه بچه خرخون مثبت تهوع آور)
و همچنین وقتی استرسم از یه حدی بیشتر میشد و از سطح تحملم بالاتر میرفت و وارد سطح انکار میشدم، خیلیییییی میخوردم و همش گشنه ام میشد!!
الآن یه ماهی میشه که من همیشههه گرسنه هستم!! بی سابقه ترین حالت ممکن! خونه مادرشوهرم حتی خجالت رو کنار گذاشته ام و کلی میخورم اما سیر نمیشم! یا وقتی سیر میشم بعد نیم یا یک ساعت گشنم میشه!!!!!!!!! عایا علائم بیماری چیزیه؟چون میدونم که استرسم از حد نگذشته، در حد نرماله، از طرفی در حد نرمال من باید کم بخورم و تمرکزم روی کارهام باشه!
++تغییر اخیر دیگه اینه که من قبلا ها قبل رفتن سرکلاس ها و اینا(برای تدریس) همیشه بی حوصله بودم تا لحظه ورود به کلاس! یعنی قبل کلاس میگفتم ای بابا! و همیشه فکرم پیش کارهایی بود که میتونستم تو اون تایم انجام بدم! یعنی اکثرا تدریسم از روی اجبار بود با اینکه کیفیت کارم همیشه از همکارا بیشتره و رضایت بخش تر!
الآن همیشه خوشحالم که دارم میرم کلاس! میگم به به!
فک کنم قبلا کارهایی که میخواستم تو اون تایم انجام بدم لذت بخش تر از کلاس بودن اما الآن کلاس بهتره! یا اینکه دیگه کم کم فشار کاریم داره کم میشه و بیخیال تر میرم کلاس و حتی خوشحالم که با در کلاس بودن میتونم از کارهای دیگه فرار کنم!
++همسر یک دنده من در عین حال بهترین همسر دنیاست! همینکه قهر نمیکنه و قیافه نمیگیره، همینکه کم کم به حرفام گوش میده و نظر من براش مهمه و همینکه مغروره و پای غرورش تلاش میکنه باعث میشه هرروز بیشتر دوستش داشته باشم.
خدا رو هزار مرتبه شکر میکنم.
همسری مرسی بخاطر همه چی.
چه خوب با عشق بکن هرکاری میکنی با عشق بکن
عزیزم شاید خودت فکر می کنی داری زیاد می خوری
ولی می تونی برای این که خیالت راحت بشه یه دکتر بری
اولین نفری هستی که از تدریس راضیه
از بس بچه های این دوره بی انگیزه شدن
خدا حفظتون کنه برای هم
همیشه شاد و موفق باشید
سلام ماهی خانم
مرسی از ابراز وجودت تو وبلاگم
یه کم وبلاگتو سر وقت بخونم بیشتر آشنا بشیم