یعنی اگه من هفته پیش یا حتی هفته پیش ترش رفته بودم کتابخونه مرکزی الآن پروپوزالم آماده بود!
شاخه ای از رشته ما و تحقیقاتش با روانشناسی (مغز و اعصاب و حافظه) هم پوشانی (عجب لغت، حس خاصی دارم نسبت بهش!!!) داره!
و من دوست روانشناسم رو امروز بعد مدتها کتابخونه نرفتن دیدم و حتی بیشتر از استاد راهنمام کمک وراهنمایی کرد!! سایت معرفی کرد و خلاصه فهمیدم من چقدر از پایگاهها هم بی اطلاعم!!
از ظهر دارم مقاله دانلود میکنم و میخونم و دنبال gap عزیز میگردم! لطفا پیدا شو!
^ کاری که تو این چند هفته نکرده بودم با اینکه میدونستم باید عجله کنم و پروپوزالم در خطره!
البته خدا رو شاکرم که دوستم رو سر راهم قرار داد!
اما چرا زودتر نه!!!
++استرس ما را خواهد کشتتتتتتت!
++کلاس یکی از دانشگاه هایی که تدریس میکنم شنبه بود و 2 هفته بود تعطیل بود! این شنبه از شنبه های کابوس من خواهد بود...
اما من به امید فردایی بهتر ، از آنجایی که همیشه آینده از زمان حال بهتره) به آینده و افق خیره میشم....