تکرار زندگی های من

تکرار زندگی های من

در اقیانوس زندگی، رها همچون ماهی کوچولوی شاد
تکرار زندگی های من

تکرار زندگی های من

در اقیانوس زندگی، رها همچون ماهی کوچولوی شاد

گرسنگی

قدیما اینطور بود که من وقتی استرس داشتم و کار زیاد، هیچی نمیخوردم و کاهش وزن داشتم.از کنکور گرفته تا فصل امتحانات و...یادم میرفت وعده های غذایی رو، بس که سرم میرفت تو کتاب و بیرون نمیبودم از کتاب و درس! (یه بچه خرخون مثبت تهوع آور)

و همچنین وقتی استرسم از یه حدی بیشتر میشد و از سطح تحملم بالاتر میرفت و وارد سطح انکار میشدم، خیلیییییی میخوردم و همش گشنه ام میشد!!

الآن یه ماهی میشه که من همیشههه گرسنه هستم!! بی سابقه ترین حالت ممکن! خونه مادرشوهرم حتی خجالت رو کنار گذاشته ام و کلی میخورم اما سیر نمیشم! یا وقتی سیر میشم بعد نیم یا یک ساعت گشنم میشه!!!!!!!!! عایا علائم بیماری چیزیه؟چون میدونم که استرسم از حد نگذشته، در حد نرماله، از طرفی در حد نرمال من باید کم بخورم و تمرکزم روی کارهام باشه!

++تغییر اخیر دیگه اینه که من قبلا ها قبل رفتن سرکلاس ها و اینا(برای تدریس) همیشه بی حوصله بودم تا لحظه ورود به کلاس! یعنی قبل کلاس میگفتم ای بابا! و همیشه فکرم پیش کارهایی بود که میتونستم تو اون تایم انجام بدم! یعنی اکثرا تدریسم از روی اجبار بود با اینکه کیفیت کارم همیشه از همکارا بیشتره و رضایت بخش تر!

الآن همیشه خوشحالم که دارم میرم کلاس! میگم به به!

فک کنم قبلا کارهایی که میخواستم تو اون تایم انجام بدم لذت بخش تر از کلاس بودن اما الآن کلاس بهتره! یا اینکه دیگه کم کم فشار کاریم داره کم میشه و بیخیال تر میرم کلاس و حتی خوشحالم که با در کلاس بودن میتونم از کارهای دیگه فرار کنم!

++همسر یک دنده من در عین حال بهترین همسر دنیاست! همینکه قهر نمیکنه و قیافه نمیگیره، همینکه کم کم به حرفام گوش میده و نظر من براش مهمه و همینکه مغروره و پای غرورش تلاش میکنه باعث میشه هرروز بیشتر دوستش داشته باشم.

خدا رو هزار مرتبه شکر میکنم.

همسری مرسی بخاطر همه چی.

چرااا؟

یعنی اگه من هفته پیش یا حتی هفته پیش ترش رفته بودم کتابخونه مرکزی الآن پروپوزالم آماده بود!

شاخه ای از رشته ما و تحقیقاتش با روانشناسی (مغز و اعصاب و حافظه) هم پوشانی (عجب لغت، حس خاصی دارم نسبت بهش!!!) داره!

و من دوست روانشناسم رو امروز بعد مدتها کتابخونه نرفتن دیدم و حتی بیشتر از استاد راهنمام کمک وراهنمایی کرد!! سایت معرفی کرد و خلاصه فهمیدم من چقدر از پایگاهها هم بی اطلاعم!!

از ظهر دارم مقاله دانلود میکنم و میخونم و دنبال gap عزیز میگردم! لطفا پیدا شو!

^ کاری که تو این چند هفته نکرده بودم با اینکه میدونستم باید عجله کنم و پروپوزالم در خطره!

البته خدا رو شاکرم که دوستم رو سر راهم قرار داد!

اما چرا زودتر نه!!!

++استرس ما را خواهد کشتتتتتتت!

++کلاس یکی از دانشگاه هایی که تدریس میکنم شنبه بود و 2 هفته بود تعطیل بود! این شنبه از شنبه های کابوس من خواهد بود...

اما من به امید فردایی بهتر ، از آنجایی که همیشه آینده از زمان حال بهتره) به آینده و افق خیره میشم....

گاهی

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

من و مشکلات

من دختری نیستم که تو پر قو بزرگ شده باشم! نه تنها تو پر قو بزرگ نشده ام بلکه با مشکلات خیلی خیلی بزرگی دست و پنجه نرم کرده ام! تحملم خیلی بالاست شاید زیادی بالا و همین باعث شده خیلی چیزها رو که بهم تحمیل میشه بپذیرم!

اطرافیانم که اصلا مثل من نیستن دارن تلاش میکنن لااقل این یه مورد آخر رو قبول نکنم! مورد آخر در مورد خونه خریدنه! وقعا تحت فشارم و حتی فشار زیاد باعث شد یه بار با همسری قهر کنم و یه نیم ساعتی حرف نزدیم تا وقت خواب! که آشتی کردیم!

+یه چیزی که کاملااا واضحه اینه که همسر من یکی از یک دنده ترین آدماییه که دیده ام! میتونه بی نهااایت نفوذ ناپذیر باشه و این خیلییییییییی منو اذیت میکنه! اخیرا خیلی شدید شده این حالتش!

++خواهرم بهم گفته میتونم هم رو اعصاب خودم کار کنم(چون گاها بعضی کارهای همسری منو عصبی میکنه و قاطی میکنم) و هم میتونم برم پیش مشاور ببینم چطور میتونم نفوذی روی همسر داشته باشم!

+++نوشته های کانالهای آموزشی همیشه راست نیستن! لااقل در مورد ما! هی مینویسه خانومها با همسرتون سرد نشید و همیشه بهشون محبت کنید و .......اما من اخیرا کشف کردم که باید برای همسر قیافه بگیرم و کم محلی کنم! اینجوری محبتش بیشتر میشه!!!!!! جالبه!

نفس آدمی

قویا بر این باورم که هرکسی میدونه که کاری که داره میکنه درسته یا اشتباهه.

مطمئنم هرکسی که داره گناهی مرتکب میشه ته دلش میدونه که داره کار اشتباهی مرتکب میشه و اگه داره خودش رو توجیه میکنه دارای موتور خودگول زنی پیشرفته ایه...

چند روزی هست که دلم گرفته و فقط به اینکه زندگی میگذره و قراره بمیریم و آیا من توشه ای برای دنیای بعدی دارم یا نه فکر میکنم...

قطعا چیزی ندارم مگر اینکه نماز های بی حواس و خدمت های با منت به پدر و مادر رو حساب کنی!

اگه سیاست داشته باشم میتونم قدرت روحیم رو زیاد کنم که هم خودم هم همسرم رو در مسیر درست سوق بدم...

اما کو قدرت روحی؟!

امیدوارم روز به روز به اون روزی نزدیک شم که من رو برق بگیره و به خودم بیام و خودم رو تغییر بدم...

++درست از روزی که از سفر برگشیتم بر اساس حرفی که زده بودیم افتاده دنبال خونه...2بار با من هم رفتیم. من انتظار داشتم مثل من کش بده و ...اما خیلی تو عجله ست! گفت بعد صفر بریم خونه خودمون اما واقعیت اینه که من آمادگی روحی ندارم! 2 روز پیش که صبح بیدار شدم (با اینکه مامانم با خواهر اینا مسافرته و نیست) و باید بیدار میشدم و فکر صبحونه و کارهای خونه داشتم؛ با خودم فکر کردم وااای خونه خودم و کلی کار و درس و پایان نامه و کلاسهام...من واقعا توان مدیریت همه اینها رو ندارم

+++راستی!! امروز تولدمه!