تکرار زندگی های من

تکرار زندگی های من

در اقیانوس زندگی، رها همچون ماهی کوچولوی شاد
تکرار زندگی های من

تکرار زندگی های من

در اقیانوس زندگی، رها همچون ماهی کوچولوی شاد

از اول...

گاهی دوست دارم از اول زندگی کنم! همین زندگی رو نه! یه زندگی دیگه رو! دلم میخواد تماااااااام آنچه که دیگران داشته و من دلم خواسته رو داشته باشم...

دلم میخواد کودکی رو دوباره تجربه کنم، نوجوانی و هیجانات و رنگی پنگی هاش رو...

جوانی و عشق های زودگذر و عشق های عمیقی که بی مهابا و بی پروا هستن....

تمام نداشته های این زندگیم رو، تمام عقده هام رو تو اون زندگی جبران کنم...

گاهی چقدر تکرار این زندگی میتونه مسخره باشه، کسلم کرده!

و من انقدرررر میتونم ضعیف بشم که 2 ماه این اوضاع رو نتونم تحمل کنم تا ترم تموم شه و سر من خلوت شه! این شلوغی و این فشار کاری و این استرس ها و استرس نامزدی و استرس خرید خونه ... واقعا بیش از توان منه!

و امروز وقتی دیدم با مامانم سر یه چیزی که کااااملا حق با منه بحث کردیم دیگه فک کردم من دیگه نمیتونم!

باید فایل رو ببندم!

فایل همه رو!

همه انتظار دارن به همه چی برسم! چطور یه نفرمیتونه با 24 واحد درس که برای هرکدوم باید ساعتها وقت بذاری و قبل کلاست مطالعه  کنی وقت پیدا کنه که به پروپوزالش هم برسه و از طرفی نامزدش انتظار داره بره خونه شون؟

واقعا خسته ام!

پارسال همین حدودا بود که من دچار نارضایتی شدم و بعدش به بیمارستان فرستاده شدم!

پستی و بلندی ها

اینکه مشکلات تو زندگی تمومی ندارن و فقط شکل عوض میکنن کاملااا عادیه! اینکه همه یه مشکلاتی دارن و حتی مشکلات بعضی ها بی دردیه اونم یه واقعیته!

اینکه من تو سن 28 سالگی کاملا بیخیال همه چی شده ام وحالا دیگه میدونم هرمشکلی بالاخره حل میشه یا میگذره میره هم موفقیت جالبیه!

حالا دیگه میدونم که نباید غصه چیزی رو بخورم چون بهرحال میگذره و هیچییییییی ارزش غصه نداره!

تو این 8 ماهه که عقد کردیم، انواع و اقسام چیزها رو تجربه کردیم و هربار یه چیزی شده! اما مشکل ثابتمون قوانین پدر اینجانب بوده و گیرهاش! یعنی هی برطرف شده بعد باز عود کرده!!

همین چندماه پیش بود که سوتفاهماتی شد و......

الآنم باز عود کرده و نمود جدیدی پیدا کرده! اما چیزی که مهمه اینه که حتی همین هم میگذره و انشاااااااااله تا حداکثر 3 ماه که بریم خونه خودمون ادامه داره و بعدش لااقل این مشکل پاک میشه!

هرچند انتظار ندارم کلا مشکلات زندگانی ام حل بشه اما لااقل این یکی دیگه وجود نخواهد داشت!

از اینکه همسری درک میکنه و در تلاشه که هرچه سریعتر بریم و این مشکلات پاک شن خیلی خوشحالم!

از اینکه تا الآن جوری بوده که هم من هم همسرم از اینکه ازدواج کردیم انقدر خوشحالیم و دوستامون رو به ازدواج تشویق میکنیم راضی هستم.

حتی وقتی میرفتیم مسافرت و دوست همسری تنها موند، همسرم گفت خب باید ببینه که ازدواج چقدر خوبه اونم ازدواج کنه، میبینه که من با تو میرم و چقدرم خوشحالم اونم تشویق شه خب!

خدا رو هزااار مرتبه شکرت با وجود تماااااااام مشکلات و دغدغه هایی که باعث میشن من رشد کنم و قوی شم و انشاله فرزندان صالح و قوی بار بیارم. خدایا به امید تو.

++بین شاید 200 نفر یا بیشتر فقط و فقط من و دوستم از آزمون کتبی قبول شدیم! این رو نمیدونستیم! فقط من از 3-4 نفر پرسیدم و فهمیدم که نمره نیاوردن! اما وقتی رفتیم تهران برای مصاحبه دیدیم فقط من و دوستم هستیم!!! تصور کنید چقدر سخت بود آزمون کتبی! تو مصاحبه من خیلیییییی اعتماد به نفس داشتم و حالم خوب بود تا یه جاهایی و بعدش دیگه حالم خوب نبود و همش به گزینه درخواست مصاحبه مجدد فک میکردم! فک کنننننن! امروز دیدم همسری یه جوری رفته تو گوشیش که من صفحه گوشیش رو نبینم!!!! طبق معمول با خودم گفتم وا! چرا اینطوری؟بعد پرسید اسم دوستت چی بود؟گفتم....... تا صفحه گوشیش رو بیاره پایین مردم و زنده شدم! بعد دیدم تو لیست قبولین هم اسم من هست هم اسم دوستممممممممم

بعد بگو چرا اینقدر خدا رو شکر میکنی! خب معلومه خدای مهربون خودمهههههههههه. دوستت دارم خدایا.