تکرار زندگی های من

تکرار زندگی های من

در اقیانوس زندگی، رها همچون ماهی کوچولوی شاد
تکرار زندگی های من

تکرار زندگی های من

در اقیانوس زندگی، رها همچون ماهی کوچولوی شاد

فکرخوانی

17 سالم بود که از دختر خاله م که اون موقع 9 سالش بود یه سوال پرسیدم،

پرسیدم اگه بدونی یه نفر فکرت رو میخونه و تمام مدت توی ذهن توست چیکار میکنی؟

گفت قصد خودکشی میکنم و میرم خودکشی کنم و اون شخص فکرم رو میخونه بیاد نجاتم بده...

اون موقع از حرفی که زد خیلی خوشم اومد و با خودم گفتم بچه 9 ساله عجب جوابی داد...

هنوزم بعد این همه سال حرفش یادم مونده...


الآن، باز یه نفر هست که حس میکنم تمام افکار و احساساتم رو میخونه و حتی شاید تا حدی تلقین میکنه و سعی در کنترل بخشی از احساساتم رو داره...

و به یاد حرف دخترخاله م میفتم و

فکر میکنم اینبار راه حل این مساله چیه؟

چطور از ذهن و قلبم بلاکش کنم؟

نظرات 1 + ارسال نظر
محمد شنبه 22 مرداد 1401 ساعت 04:27 http://Easy-cooking.blogsky.com

اگه کسی ذهن منو بخونه گریه میکنه

نههه، فک نکنم! تعجب و وحشت شاید، گریه نه

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد