تکرار زندگی های من

تکرار زندگی های من

در اقیانوس زندگی، رها همچون ماهی کوچولوی شاد
تکرار زندگی های من

تکرار زندگی های من

در اقیانوس زندگی، رها همچون ماهی کوچولوی شاد

آرامش از دست رفته!

روزی که رفته بودیم نمرات رو بدیم من دیدم که دوستام به شدت عصبی، نگران و داغون هستن و من نسبتا بیخیالم.

بعد تا سه شنبه درگیر مقاله بودم و اصلا به هیچی فک نمیکردم، تا اینکه 3 شنبه مقاله رو بعدچندبار خوندن و ادیت فرستادم برای استاد راهنمام و بهش زنگ زدم و گفتم دیگه کاملش رو فرستادم لطفا بخون که گفت یه رساله هم دستش داره و ...گفتم زود نوشتم زود بخون لطفاااااااااا! بعد گفتم اون یکی ژورنال نوشته 4 هفته نتیجه اولیه و 8 هفته نتیجه نهایی، با ادیتور تماس بگیرم گفت اصلااا هیچ کاری نکن و بذار خودشون اتوماتیک پروسه رو پیش برن.

بعد چون فکرم آسوده شد و به خودم استراحت دادم متاسفانه استرس راه خودش رو باز کرد در افکارم. اونم نه بخاطر خودم بخاطر پدر و مادرم. بخصوص مامان که دیابت داره و خطرناکه. من که اصلا بیرون نمیرم اصلاااا. یکم همسر میره خرید یکمی هم بابا که هردو به شدت مراقبن. اما وقتی مامان گفت بیاید خونه ما هم میخواستم برم هم نگرانی اذیتم کرد. در پروسه تصمیم گیری خیلیییییی ناراحت شدم بخاطر آرامشی که از دست دادیم، بخاطر اینکه دیگه نمیتونستم با آرامش خیال برم خونه پدری م! اما مامان گفت چاره چیه، کل زندگی مون بهم خورده و ایشالا میگذره و منم سعی کردم به جنگ هورمونهای پ برم و قوی باشم.

دل را به دریا زدیم و دیدم خب نه من نه همسر علائم سرماخوردگی خفیف هم نداریم بیرون هم نبودیم، پس با تمهیدات بهداشتی شددددددددید و با رعایت فاصله قانونی رفتیم خونه مامان اینا و درسته نزدیک نشدیم و از دور حرف زدیم و نتونستم مامانم رو بغل کنم اما کلی روحم تازه شد و حالم خوب شد.

فقط دعا کنیم این روزها بگذره و از این به بعد قدر همه چی روبدونیم و شاکر همه چی باشیم، همه چیییی. حتی همین نفسی که می آید و میرود...

نظرات 3 + ارسال نظر
رضا دوشنبه 26 اسفند 1398 ساعت 06:47 http://rezablogger.blogsky.com

ببخشید
منظورم این بود که هر کسی به فکر خودش هست و تا میتوانند از رنج دیگران سود میبرند. این باعث میشه که برعلیه همدیگه کار کنند تا خودشان را بالا نگه دارند.
مثلا این فروشنده ها این روزها.

نه خواهش میکنم.
بلههه کاملا موافقم. نه دیگه ما 3 هفته ست خونه ایم.
زنده باشید.

پرستش یکشنبه 25 اسفند 1398 ساعت 20:05 http://Parastesh18.blog.ir/

سلام ماهی خانم خوبی عزیزم
دلم برات تنگ شده بود واقعا !خیلــــــــی مواظب خودت باش

سلام پرستش عزیزم.
دل منم تنگههه، وای شما هم مراقب باش خانوم.
اسم من ماهی نیستااا. اسم مستعار استتت.

رضا یکشنبه 25 اسفند 1398 ساعت 10:41 http://rezablogger.blogsky.com

به شدت مواظب خودتان و خانواده تان باشید.
این روزها خیلی خبرهای بد و گوناگون میشنوم و میبینم همه به شدت برعلیه دیگری و برای خود هستند که همیشه هم نتیجه برعکس داده

چشم حتما.
راستش خیلی متوجه منظورتون نشدممم.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد