تکرار زندگی های من

تکرار زندگی های من

در اقیانوس زندگی، رها همچون ماهی کوچولوی شاد
تکرار زندگی های من

تکرار زندگی های من

در اقیانوس زندگی، رها همچون ماهی کوچولوی شاد

پاک کن پاک نکن

یه پست راجع به مصاحبه نوشتم بعد پستش نکردم!!! نمیدونم چرا! اصلا نمیدونم چرا اینجا دارم مینویسم که نوشتم و پاکش کردم!

میخواستم مشروح اخبار بدم بهتون اما بعد پشیمون شدم و به خلاصه بسنده میکنم.

مصاحبه عالی بود و بهتر از این نمیشد. و خودشون همونجا نظرشون رو ابراز کردن. حالا منتظر جواب و تماسشون میشینم. توکل به خدای مهربون.

این روزها هوا سرده اما یه حس و حال قشنگی تو هوا هست که دوستش دارم.

خواهرم گفت از همسر درخواست کنم اجازه بده با مامان سه تایی بریم سفر، حدس میزد همسر من اجازه نده برا همینم بهم زود اطلاع داد فرصت داشته باشم بتونم راضیش کنم. منم روز قبل مصاحبه میخواستم بگم بعد صبر کردم بعد مصاحبه دیروز که دراز کشیده بودیم و استراحت میکردیم فرصت رو مناسب دیدم و گفتم و خب گفت نهههههههه، گفت کلاسهات رو چه میکنیییییی؟بعد گفت من نگرانت میشمممم، میری دوچرخه سواری میخوری زمین!! خلاصه از این جور حرفا و منم کلی خندیدم و بهش گفتم دیوونههه. بعد گفت منم میام گفتم نه خیر ما میخوایم تنهایی بریم و در نهایت گفت بهش فک میکنه.

همسر من اینجوریه دیگه، تازه تابلو شده مامان اینا و خواهرم هم فهمیدن، از بی سیاستی من بوده یا از تابلو کردنش در جمع. دوست نداره بدون خودش جایی برم، دوست نداره تنهایی کاری انجام بدم، همش دوست داره باهم باشیم و باهم یه کاری رو انجام بدیم. یه مدت که بحث سر این بود که نذاشت من برم کتابخونه، یعنی اوایل خودم نمیتونستم، بعد که دیدم میتونم دیدم نه میگه نرو! منم کوپن اطاعت نکردنم رو نگه میدارم برای چیزهایی که خیلی برام مهمه و ممکنه مخالفت کنه بنابراین سعی میکنم بگم چشم، چون به جادوی چشم گفتن ایمان آورده ام. منت نمیذارم سرش که دیدی من به حرفت عمل کردم، اما گاهی با لبخند وناز میگم که چه خانوم حرف گوش کنی داری تو خوش شانس مامانم خیلی اوکی هست با این اخلاق همسر و میگه به فال نیک بگیر و از دوست داشتن و این حرفاست، منم چیزی نمیگم. فک کنم اوایل نامزدی این نشانه ها رو درش دیدم و حتی خوشم هم اومد، دوست ندارم بعضی همسر ها خیلیییییی هم دیگه رو رها میذارن و بیخیالن و از هم خبر ندارن، دوست ندارم مثل اونها باشیم و کمرنگ باشیم تو زندگی هم.

حالا هم نمیدونم در نهایت میذاره برم سفر یا نه. من خودم خیلی دوست ندارم تنهایی کاری انجام بدم، و خب گاها که با دوستی، یا با دخترخاله م میریم بیرون و ....همین برای روحیه استقلال طلبیم و برای تایم جداگانه باهم بودن کافی بوده، من خودم خوش ندارم بدون همسر جایی برم، بخصوص سفر، اما این سفر یکم وسوسه کننده ست و حس میکنم نیاز دارم و همسر هم تا عید اصلا فرصت نداره و بعدشم فک کنم خسته باشه و خونه باشیم.

خلاصه کههههههه اینم زندگی ما، اینجوریاست

نظرات 1 + ارسال نظر
زری چهارشنبه 23 بهمن 1398 ساعت 17:03 http://maneveshteh.blog.ir

امیدوارم مثلا ده سال دیگه پشیمون نباشی که کوپن هات را نگه داشته ای و بعد ببینی اون کوپن ها که سوخته! علاوه بر اون همسرت هم به حرف شنوی عادت کرده باشه. اصلا نمیخوام بگم کارت اشتباه هست یا مثلا شوهر تو از موضع بالا برخورد کرده، فقط فکر کردم این بعد از قضیه را هم ببینی.
البته من خیلی از اطرافیانی را دیده ام که این رفتار شوهرشان را حمل بر دوست داشتنشون میکنند شاید شما هم تا همیشه همینطور فکر کنی اما خب چون چندان به مذاق من جور در نمیآد این کامنت را گذاشتم که از جنبه ی دیگه ای هم بهش نگاه کنی چون برای زندگی یک زن خیلی حیاتی و مهمه.

نههه نگران نباشید.من کوپن هام رو روزانه استفاده میکنمممم
نمیدونم متاهل هستید یا نه، اما فداکاری های من رو یک طرفه نبینید، قطعا تعادل در رابطه برقراره و اینطوری نیست که همسر هر کاری دلش خواست بکنه اما به من دستور بده، رابطه دوطرفه ست. بالاخره بعد سه سال زندگی یه چیزهایی یاد گرفتیم و قلق هم رو بلدیم.
ممنون اما از این حرفهای دعوا برانگیز اصلا خوشم نمیاد
++وبلاگتون رو خوندم، از آدم کوته فکری مثل شما همین حرفا بر می آید، با عرض پوزش، و دقیقا نمیدونم روزی چندبار با همسرتون دعوا میکنید!! شما خوش باشید.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد