تکرار زندگی های من

تکرار زندگی های من

در اقیانوس زندگی، رها همچون ماهی کوچولوی شاد
تکرار زندگی های من

تکرار زندگی های من

در اقیانوس زندگی، رها همچون ماهی کوچولوی شاد

بهتره

امروز واقعا از تدریس لذت بردم، به ندرت پیش میاد من همچین حسهای خوبی به تدریس داشته باشم چون اکثرا خسته م میکنه چون بیش از اونچه که باید انرژی میذارم. اخیرا فهمیدم که من در یه حد میتونم در یادگیری تاثیر داشته باشم و باقیش دست خود بچه هاست.

یکی از دانشجوها باهام سر یه مبحثی بحث کرد و واقعا نمیدونم چرا فک میکرد ممکنه من اشتباه کنم؟!! با خودم فک کردم شاید باقی مدرسها یا اساتید خیلی اشتباه میکنن و اعتماد بچه ها به ما کم شده. اما لبخند زدم و تو گوشیم مطلب رو نشون دادم و بهش ثابت کردم که حق با من بود.

امروز که صبح و عصر کلاس داشتم و وقت نشد رو مقاله کار کنم. شبم بعد کلاس سریع دوش گرفتم و ظرفها رو شستم و نماز خوندم تا همسر با ساندویچ های ارسالی مادرشوهر رسید :)

فردا باید شروع کنم شدیدا رو مقاله کار کنم و تمومش کنم. خدا رو شکر استاد راهنمام دعوام نکرد و خوشحالم که این دو ماه رو رو آزمون وقت گذاشتم.

بالاخره با دخترخاله م رفتیم صبحونه و حسابیییییی خوش گذشت و من یه تفریحی کردم بعد این همه مدت سردر کتاب داشتن.

رفتم ساعت مچی مورد علاقه م رو انتخاب کردم که باهمسر بریم برام بخره. انگار که نیمه گمشده م رو پیدا کرده باشم، عاشق ساعته شدم و چسبیده بودم به ویترین :))) حالا جالبه که هفته بعد تولد همسره و به خودش گفتم فک کنه چی میخواد، امسال اصلا وقت ندارم خودم فک کنم و مثلا سورپریزش کنم. دلم میخواد آروم براش تولد بگیریم، بریم کادو بخریم و بریم شام رستوران و دوتایی درآرامش...

امروز یکی از بچه ها شکلات خوشمزه آورده بود، منم یکی برداشتم مودبانههه، معمولا آخر سر میارن باز میگیرن برام، دیدم نگرفت، منم نمیتونم تنهایی بخورم باید برای همسر هم بردارم، گفتم یکی هم برای همسرم موخوااام  خندیدننن! بعد گفتم همسرم هم تشکر میکنه.

ظهر همسر نیومد دنبالم که برسونتم خونه، برای لحظاتی ناراحت شدم و واقعا اگه چند وقت پیش بود خیلییی ناراحتم میکرد، داشتم فک میکردم چقدر خوبه کاش همیشه تو همین حالت بمونم و هورمونهام تکون نخورن و جابه جا نشن! خودم برگشتم خونه در عوض گفتم غذا رو ایشون گرم کرد و آماده کرد و من خوابیدم تا بیدارم کرد که بخورم و برم کلاس عصرم.

نظرات 7 + ارسال نظر
Mona دوشنبه 18 آذر 1398 ساعت 12:37

مرسی که راهکار دادین من رو تک تک جملاتت فکر میکنم و باید عمل کنم به تصمیمی که میگیرم راستی من خیلی تو نوشتن غلط املایی دارم اینم بخاطر این پسرکه که همش گوشی دستمه میاد میخادش منم تند تند تایپ میکنم و الان رفتم دیدم اوه اوه چقدررررررر غلط املایی
مرسی که وقت گذاشتی وقتی ادم فکر میکنه راهی نیست سرخورده میشه اما وقتی کسی راهکار میده باز امیدوار میشه مرسی مهربونی کردی انشالا که بجاش کلی انرژی مثبت و شادی بیاد تو زندگیت
منم باید بیشتر رو خودم کار کنم که از کوره در نرم فایلهاس دکتر عباسمنش رو گوش میدم سایت و کانال تلگرامشون هم هست اگه دوست داشتین شماهم برین دانلود کنین واقعا ارامش میده
بازم مرررررسی

خواهش مونا جون. تو میتونییی.ما میتونییییییم.
والا من متوجه غلط ها نشده بودم عب نداره پیغام رسید این مهمه.
نا امید نشو هیچوقت. همیشه راه حلی هست و همیشه میشه کار کرد و بهتر کرد روابط رو.
قربونت چشم مرسی عزیز

Mona جمعه 15 آذر 1398 ساعت 17:37

چشم قووول میدم وبمو بسازم
چقد خوب که منو همش یادتونه از حافظه ی بالایی برخورداری


بدون حل کردنش رفت سفر منظورم اینه که همسر من همیییشه اینحوره مه مثلا سر ی موضوعی بحثمون میشه بعدش بجا اینکه من قهر کنم ایشون قهر میکنه بعدم همیشه من باید برم منت کشی وگرنه نمیاد بعدم تو خالت عادی اصلاااا حاضر ب مذاکره نیست که بشینه مشکلو حل کنیم میگه دنبال دعوایی؟
کلا همیشه برداشتش از حل مشکل همینه ک دنبال دعوام من
بعد بی نهایت درونگراس برعکس من البته ی جاهایی خوبه چون باعث میشه اعتراض نکنه از طرفی هم جو اینجا و این شهر اینحوریه که مردا ختی پس از ازدواج بینهایت میرن با دوستاشون مجردی دور هم میشینن هر دفعه خونه ی یکی و همسر من از اونجاییکه ب واسطه شغلش بوتیک مردونخ داره و خیلی با اخلاقه کلی دوست داره و روابطش زیاده مثلا همین امروز جمعه از وقتی بیدار سدم ندیدمش الان اومد ناهار خىرد و باز رفت خالا گاهی استخر گاهی خونه دوستاش هر دوسه شبم با دوستاش بعد شام بیرونن و این اصلی ترین مشکل زندگی منه که پسرمم همیشه بهانشو میگیره از طرفی حاضر نیس کم کنه از این تفریح و منم همیشه تنها میمونم تو خونخ بعدم میگه تو حق نداری تو روابط من دخالت کنی و اسیرم کنی حالا زیاد نمیخام ننه من غریبم یازی در بیارم وقتی میام میخونم چقد همسرت متفاوته با همسرم حسرت ک نمیخورم هیچ تازه ذوق هم میکنم این حق طبیعی هر زنی با شوهرش باشه بعد از کارش و اینکه وب دوسه تا دوستان رو هم میخونم اوناهم همینطور همسراشون با درک و کمالاتن البته همسر منم اخلاقی خدایی خیلی خوبه اما اصلی ترین مشکل زندگی من همینه که خیلی رفیق بازه وضعیت مالیمون هم عالیه اصلا کم نمیزاره خانوادش بادرایت و فهمیده ان خودشم که بهم بی نهایت احترام میزاره اما اصلا درکم نمیکنه از نظر خانوادگی تفاوت فرهنگی داریم من حسابداری خوندم ولی اصلا اجازه کار نمیده درحالیکه این شرط ازدواجم بود و در حالیکه مثلا مادر خود من شاغل هستش خاهرای خودش تهران شاغل هستن کلا مشکلات عجیب غریب داریم
و هیچ وقت هیچوقتم حاضر ب مذاکره یا کوتاه اومدن نیس ته ته اعتراض من یا دعواست یا قهر کردن و رفتنش شده چند روز هم خونه نمیاد انقد قهر میمونه تا من برم التماس واقعا غروری برام نمونده منم از تنهایی زیاد تاب قهر کردن ندارم طولانی مدت چون تو این تایم اقا با دوستاش ب گردش هست بنده هم تو خونه تنها و دمغ
ولی کلا من قیافم خندونه و اگه کسی منو ببینه بگه چقد سرخوشه
قصد درد دل نداشتم یهو اومدش ببخشیددددا

بنظر من همیشه افراد یه نکات مثبت و منفی دارن. اینطوری نیست که یه نفر صرفا خوب باشه.
یه پیشنهادی در مورد مذاکره دارم اونم اینه که همینجوری معمولی که صحبت میکنید، از خودت شروع کن، یعنی با "من" شروع کن جملات رو. مردها یه حالتی دارن، هرچی بگی سریع میرن تو حالت تدافعی حس میکنن داری سرزنش میکنی، یعنی از مسئول یه سازمانی هم گلایه کنی یه جوری به خودشون ربط میدن باید خیلی مراقب جملات بود، اگه بگی من این رو میخوام، من اون رو میخوام، اینجوری حس نمیکنه که حمله کردی، حس میکنم یه پیش زمینه ذهنی داره که میگه دنبال دعوایی، یعنی حس میکنه هروقت صحبت میکنید به دعوا ختم میشه. یکی این.
یکی اینکه بنظرم اصلا نذار کار به قهر و رفتنش برسه که بعدش از تنهایی نتونی دووم بیاری. یه بار بشینید صحبت کنید بگو که اینجوری نمیشه من نمیتونم تنها بمونم، یا برو پیش مشاور حتی.
اسیرش نکن، گیر نده، اما یه صحبت آروم و منطقی با بیان نیازهای تو لازمه. حتی خوندم مردها دوست دارن که نیازهات رو بهشون بگی. مثلا بگو من به حضورت نیاز دارم، خیلی آروم و با ناز، نه با گلایه. بگو ببین وقتی خونه ای حال و من و پسرمون چقدر بهترهه، همش تشکر کن از زحماتش، وقتی میاد خونه خیلییییییی خوش اخلاقی کن، به قول خودت که میگی مرتبی، مرتب تر و بهترتر باش که وقتی میاد ذوق کنه، اینجوری طاقت قهر کردنشم کم میشه. میدونم چون خونه ای و ایشون بیرون، ذاتا زمان برای شماخیلی طولانی تر سپری میشه، همسرت شاید متوجه زمان نیست. خودت گاهی پیغام بده، تماس بگیر و خیلی رومانتیک صحبت کن.
خیلی کارها میتونی بکنی که در طی چند وقت بیشتر جذب خونه ش بشه.
باز هم توصیه میکنم از کانالهای مشاوره یا مشاوره حضوری کمک بگیر، یه کمک چند ماهه. من که خیلی مطلب یاد میگیرم از سایت ها و کانالها. مردها راحت میتونن نرم بشن. فقط باید بدونی چطوری.
اینکه همیشه خندونی خوبه، اما مشکلات رو حل کنی دیگه واقعی از ته دل شاد میشی عزیزم.

اکرم جمعه 15 آذر 1398 ساعت 01:08

یک نقل قول ااز برتولت بلشت اندیشمند المانی می گوید «بدترین نوع بی سوادی بی سوادی سیاسی است.او کور وکر است درک سیاسی ندارد ونمی داند که هزینه های زندگی از قبیل قیمت نان ومسکن ودارو درمان همگی وابسته به تصمیمات سیاسی هستند. او حتی به جهالت سیاسی خود افتخار میکند وسینه سپر می کند «که من ادم سیاسی نیستم من از سیاست بیزارم»چنین ادم احمقی نمی داند که بی توجهی به سیاست است که زنان فاحشه وکودکان خیابانی را میسازد،قتل وغارت را زیاد می کندواز همه بدتر بر فساد صاحبان قدرت می افزاید.البته این نظر منه ممنون که وقت گذاشتید

من نگفتم سواد سیاسی ندارم. اگه هم دارید از چند پست آخرم قضاوت میکنید توصیه میکنم به پستهای قبلی مراجعه کنید و سریعا به قضاوت ننشینید شما من رو در دنیای واقعی نمیشناسید، اینجوری در مورد سیاست هم سریع قضاوت کنید که واویلاست.
من گفتم اینجا اهل آه و ناله نیستم.چرا که فایده ای نداره.وگرنه که من در جمع ها همیشه بحث میکنم و برخلاف خیلی خانم های دیگه بیخیال نیستم.تازه اصلا یه چیزی، سواد به چه دردی میخوره وقتی اهل عمل نباشیم. من اهل عملم، نه اهل آه و ناله و انرژی منفی. انرژیم رو تو دانشگاه روی دانشجو میذارم که بعدا قراره مملکت به دستشون بچرخه.
نظرتون محترمه. فقط فضای وبلاگ من چیز دیگه ایست و من خوش ندارم زیاد به این مسائل آلوده ش کنم. لطفا تشخیص بدیم. با تشکر.

Mona پنج‌شنبه 14 آذر 1398 ساعت 15:48

تشریف بیارید مهمون ما باشید با اینکه نمیدونم از کدوم شهر هستین اما ما خوزستانیا کلی مهمون نوازیم البته من اصالتا اصفهانیمممم خونه پدرم اصفهانه
اره بیرون هم میبرمش پسرمو دوست دارم عکسشو بهت نشون بدم اینجا نمیشه فرستاد فک کنم
البته چندروزیه رفتم تو غارتنهایی خودم قول میدم زودی بیام بیرون


همیشه هم اینحوریه که بدون حل کردن مسکلات ازشون میگذره بعدم میگه کشش نده البته این خصلت مرداس

من حافظه م خوبه، میدونم کجایی و اصالتا کجایی.
با فرزند بیرون رفتن بنظرم از بهترین کارهاست.
شما وبلاگت رو بساز من رو نکش سر این قضیه
بدون حل کردن یعنی چی؟یعنی ناراحتی رو تو دلت نگه میداری؟خب خودت میدونی اشتباهه دیگه.

اکرم سه‌شنبه 12 آذر 1398 ساعت 15:41

سلام عزیز.من راستش همه پست های شما رو نخوندم ولی گله کرده بودید که چرا کامنت تون کمه. شما مثبت وپرانگیزه هستید ولی جسارت نشه دغدغه ادم های دیگر رو کمتر داربد .کسی که میاد وبلاگ شما دوست داره بدونه به عنواندیک ادم موفق نظراتون درباره مسایل روز چیه نگاهتون به فلان مساله خانمها تو جامعه چیه یکی از سنگین ترین وسیاه ترین اتفاقات اخیر تو کشور افتاد وشما فقط درگیر کارهای خودتون هستید وحتی دو کلوم از زندگی ومشکلات مردم عادی ننوشتید البته این نظر منه .من خودم مدرس دانشگاهدهستم وحتی به قیمت لغو قراردادم سعی کردم تا جایی که میشه صدای مردمم که الان بی پناهن باشم .لااقل در حد یه همدردی یه اگاهی به مسایل روز . د

یه مورد که من بسیااار در مورد خودم خوشحالم اینه که تو مسائلی که دست خودم نیست زیاد غصه نمیخورم، مشکلات مملکتی هم یکی از اینهاست، تا حد توانم در تلاشم که مملکت بهتری داشته باشیم، اما آه و ناله راجع به مسئله ای که اصلااا دست من نیست و کاملا از کنترل من خارجه بسیار بیهوده میدونم و تلاش میکنم رو خودم تمرکز کنم چون این مفیدترین کار برای این کشوره، تلاش و کوشش و پیشرفت فردی قطعا در راستای پیشرفت کشوره. قطعا منم همه چی رو دیدم و همه مشکلات رو حس میکنم اما دلیلی برای تمرکز روی اونها نمیبینم. ممنون از کامنتتون.

Mona سه‌شنبه 12 آذر 1398 ساعت 15:13

اره عزیزم خیلیا ریز میان میخونن و میرن ،، منم اینحوریم هنوز بعد از ٤ سال که از ازدواجم میگذره واسه خیلی از مسائل همسرم نازاحت میشم شایدم از تنهایی زیادمه اینکه کل روز تنهتیی و تو شهر غریبی و حساس میشی رو همسرت
راستش این مدت که نت نبود کلی سعی کردم مراقبه کنم اما گاهیم هورمونام بهم رریخت و قبل از سفر کاری همسرم روز جمعه ی گردوخاک درست و حسابی کردم
بعدم که سفر بود از تنهایی زیاد هرروز گریه کردم
قدر شاغل بودنتو بدون دوست جان
و واقعا ماشالا ب هوش و ذکاوتت که تونستی دانشجوهات رو قانع کنی واقعا که مشخصه باسواد و باهوشی
و خوش ب حالت که وقت میزاری برا خودت و دخترونه تفریح میکنی خانوما همییییشه نیاز دارن ب وقت گذروندن با هم جنس خودشون ایشالا خدا هرچی زودتر دوتا دوست خوب نصیب من بکنه حداقل یه کافه باهم بریم
ایشالا همیشه شاد و سرحال باشی دوست عزیز ادم کیف میکنه از این همه سواد شعورت از نوشته هات ی انرژی باحالی میرسه

شما عشقی عزیزم. زندگی تو غربت واقعا سخته و واقعا حق میدم حساس شی روی همسر، اصلا آدم رو همسر حساس نشه پس رو کی حساس شه؟!!
ای وای قبل سفر گرد و خاک یعنی بدون حل شدنش رفته سفر و تو موندی و غصه.
عزیزم ایشالا خودم میام باهات میریم کافه اصلااا غصه نخور.
شما همیشه به من لطف بی کران داری و باعث میشی من همش به فکر بهترتر شدن باشم.
شما هم با نی نی تون دوتایی برید گردش
عزیزم من همچنااان منتظر وبلاگ قشنگ با مطالب مفید و خوندنیت هستم

فارسی شنبه 9 آذر 1398 ساعت 23:29

سلام،
وقتی که با مطالعه و اعتماد به نفس برای تدریس بری، مطمئنا میزان اشتباه در حد صفر خواهد بود.

سلام. کاملا درسته، من برای ساده ترین کلاسها هم با مطالعه میرم در حدی که همسرم گاها میخنده، میگه برای اینم داری میخونی، چون هیچوقت دوست ندارم شک و تردید داشته باشم. البته این سوال دانشجو بسیار ساده بود و دانش عمومی بود..

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد