تکرار زندگی های من

تکرار زندگی های من

در اقیانوس زندگی، رها همچون ماهی کوچولوی شاد
تکرار زندگی های من

تکرار زندگی های من

در اقیانوس زندگی، رها همچون ماهی کوچولوی شاد

تغییر؟

اومدم که عنوان نوشته م روانتخاب کنم یاد یه جمله از یه بازیگر تو یه سریال افتادم که گفت خانومم تو خونه حوصله ش سر رفته و هییی داره تغییر دکوراسیون میده، انقدر تغییر داده که الآن دوباره خونه مثل اولش شده! یعنی تغییر زیاد باعث میشه به نقطه اول برگردی، یه لحظه ترسیدم فک کردم نکنه انقدر تغییر کنم برگردم به حالت قبلی :)))

این روزها استرس آزمونم یکم زیاد شده و هرچی از طریق ضمیر خودآگاهم به ضمیر ناخود آگاهم پیغام میدم که اصلا مهم نیست، و اصلا فوقش قبول نمیشم و اینا، به نظر میرسه که ضمیر ناخودآگاهم اصلا توجهی به پیغام های دریافتی نمیکنه!

همسر میگه فک کن داری اطلاعاتت رو افزایش میدی! نتیجه آزمون مهم نیست! نگاه ایده آلیه!

مامان اینا مشهدن و امیدم به اینه که دعاهاشون مستجاب شه و اگه صلاحه من تو این آزمون موفق شم :)

برای مقاله م تو ذهنم برنامه ریزی میکنم و باید دومی رو هم شروع کنم و کلا دیگه رساله رو خوب پیش ببرم. تا اسفند باید از باقی مونده نیمه دوم سال استفاده کنم، نیمه اول سال خودش رو غیر مفید نشون داده طی سالها.

یکی از دوستای قدیمیم رو دیدم و فهمید منم قراره این آزمون شرکت میکنم انگار ترسید! گفت سلام فک نکنی چون دکترا هستی قبول میشی!!!!!! منم که این روزها شدیدا تمرینات خونسردیم جواب داده نیگاش کردم و هیچی نگفتم. بعد یادم افتاد آزمون ورودی کانون هم باهم امتحان دادیم و ایشون قبول نشد! یادآوری کردم که من یه بارم آزمون وزارت امور خارجه شرکت کرده بودم و زبان عمومی رو که خب 100% زده بودم حتی تخصصی رو که در واقع زبان عمومی سختتری هست 85% زده بودم اما با این حال چون عمومی نخونده بودم و افرادی هستن که خودشون رو بسیار برای اینجور آزمون ها از خیلی قبل تر آماده میکنن من حتی دعوت به مصاحبه هم نشدم.

در هرصورت هرچی صلاحه اون میشه، دیگه انقدر سنم بالا هست که این رو بفهمم که اون چیزهایی که ما میبینیم و فک میکنیم خوبن ممکنه خوب نباشن و اون چیزایی که بنظر بد میان در واقع برامون خوبن. با تجربه این رو درک کرده ام.

+دوباره یه کتاب جدید شروع کردم و هیجان دارم که باز تمومش کنم و برم سراغ کتاب بعدی.

++درسته از اینستا دراومده بودم و نت غیر از مطالب علمی و سرچ و وبلاگ برام معنی نداشت، اما گوشیم ترکیده و هی خودش رو ریستارت کرد و لای در تاکسی موندن بالاخره نتیجه خودش رو نشون داد:)))))))) فک کنم باید گوشی جدید بخرم، فعلا دارم یه گوشی قدیمی استفاده میکنم! همون گوشی که تو ویترین مغازه عاشقش شدم و رفتم خریدمش!

نظرات 1 + ارسال نظر
shiscat.blogsky.com جمعه 1 آذر 1398 ساعت 13:05

ضمیرناحوداگاه پیماهای منفی نمیفهمه، وقتی میگی به چراغ قرمز فکر نکن،ضمیر ناحوداگاه میشنوه به چراغ قرمز فکر کن، یا مهم نیست رو میشنوه مهمه،مهمه
سازوکارش اینطوریه،اینجوری باید پیش ببریش

این یه جورایی قانون جذبه،
ضمیر ناخودآگاه هم اینجوریه؟؟

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد