تکرار زندگی های من

تکرار زندگی های من

در اقیانوس زندگی، رها همچون ماهی کوچولوی شاد
تکرار زندگی های من

تکرار زندگی های من

در اقیانوس زندگی، رها همچون ماهی کوچولوی شاد

نگاه جدید

در ادامه کنترل احساسات،از هر نوعش، هربار که احساساتم شدید میشه چشمام رو میبندم و کنترل میکنم، و تکرار میکنم یادت باشه قراره مَستر احساساتت باشی، و به همین راحتی حسم میره!!! باورم نمیشه چند سالی اسیر احساسات آنی بوده ام! همین نیم ساعت پیش یه موردی پیش اومد و من یک لحظه بهم ریختم، و سریع چشمام رو بستم و حس بد رو از خودم دور کردم. فک کنم هم بزرگ شدم هم به خود واقعی قبلیم بازگشتم!! کلا نگاهم به مسائل عوض شده، انگار میدونم که هیچی ارزش ناراحتی و خشم رو نداره!

این هفته یه شنبه خوشگل تعطیل داشت که خیلی چسبید و رفتیم ناهار بیرون مهمون مادرشوهر، بعدشم اومدیم خونه فیلم دیدیم و بعدش مامانم اینا اومدن بابا عینک انتخاب کنه. بقیه روزها به شدت مطالعه میکنم برای آزمون و انگیزه دارم هنوووز و این صبح بیدار شدنمون خیلی من رو جلو انداخت. چون ما که شب از کلاس میایم خسته ایم، تا شام بخوری و نماز بخونی و ...دیگه عملا وقت و انرژی برای کار نمی مونه، و ما زود میخوابیم و زود بیدار میشیم صبح خیلی فرصت هست برای کارها. خدا رو شکرررررر.

کانون یه آزمون قراره بگیره از ماها، و اونم یه منبع داره که باید بخونیم و من خوشحالم که کلا رو خط مطالعه هستم و میتونم بخونم و عشق مطالعه دارم شدید.

یکشنبه رفتیم دیدن پدرشوهر که از کربلا اومده و ماجراهای باحالی تعریف کرد و خواهرزاده همسر رو بعد از مدتها دیدیم ماشالا تپل مپل شده شام خوردیم و برگشتیم.

دوستم تشویقم میکرد مقاله بفرستم یه کنفرانسی، فهمیدم الکی روی پوسترش علامت آی اس سی زده نفرستادم، ذاتا فرصت هم نداشتم برم و سختم بود بیخیال شدم.میخواست تریپ مجردی بریم سفر و خوش بگذره، اما خب من دیگه مجرد نیستم کهههههههه!! هنوز کامل هضم نشده براش! 3 ساله!!

فعلا فایل مقاله رو هم تو ذهنم بستم که راحت مطالعه کنم، بعدش تا اسفند کارهای رساله رو انجام میدم. خیالم راحته، هیچی هم مهم نیست!!

به طرز عجیب غریبی حس بدم نسبت به محل کارم هم از بین رفته و اوکی هستم! یعنی کاری به کار حرفها ندارم و میرم کلاس و میام و با بچه ها خوش میگذرونیم و انرژی مثبت بچه ها خیلی خوبه.

فردا دانشگاه کلاس دارم و باید صبح خیلی زود بیدار شیم. امروز صبح برای کلاس آماده شدم و به روش های جذاب کردن کلاس فکر کردم چون درسی که میدم یکم حوصله سر بره.

الآنم همسر حمومه، بیاد شام بخوریم سریییییع بخوابیم، سرییییییییع

نظرات 6 + ارسال نظر
الهام جمعه 10 آبان 1398 ساعت 12:27

سلام عزیزم
خوبی؟
منم انرژی کم میارم میام اینجا
همیشه شاد و پر انرژی باشی گل دختر

سلام. مرسییییی.
فدات شما هم همینطوووووور.

Mona سه‌شنبه 7 آبان 1398 ساعت 18:04

ماهی جانم بنویس لطفا
راستی هرچی تلاش کردم موفق ب ساخت وب نشدم ینی اون مراحل رمز و اسم وبو رفتم تا ی جایی اوکی هم شد اما صفحه خالیه هیچ گزینه ای واسه تایپ نداره
بنویس دوست خوب و انرژی مثبتم عاشق قلمتم ماهی خانم موفق بعنوان ی زن بهت خیلی افتخار میکنم همونقدر که به خاهر پشت کنکوری خرخونم افتخار میکنم

ای بابا چرااا؟شما میتونییییی. عب نداره باز هم تلاش کنید.
چشم ببخشید چند وقت بود اصلا حس وبلاگ نبود، تو غار بودم

Mona دوشنبه 6 آبان 1398 ساعت 18:28

اها گفتید بازدید شده ٢٠٠ تا فک کنم ١٩٠ بارش من بودم
هی میام و میرم هر دفعه میخاد مودم عوض شه یسر میام چندتا مطالبو میخونم و میرم واقعا چرااخه اینقدر تاثیرگذاره حرفاتون در حد کتاب خودمم موندم


ای وای من خجل و بسیار شرمنده شده ام
شرمنده میکنید عزیز

Mona دوشنبه 6 آبان 1398 ساعت 15:13

منظورتون از اینکه وبلاگ بسازم اینه که تو دوستیمون تاثیر به سزا خواهد داشت؟؟
من حتما در اولین فرصت وب میسازم و اینکه شاید بخاطر این تا الان نساختم که احساس کردم زندگی من که خانم معمولی خانه دار هستم برا کسی جذابیت خاصی نداره که بخواد بخونه
چقد خوشحالم نظرمو خوندین و چه ارزشمنده که جواب دادین من قدر این محبتتونو میدونم
و مطمعن باشید همین مهربونی ای که میکنید و احساس خوشحالی ای که ب من دست داد در لحظه چقدر توشه میشه واسه اخرتتون اخه ی جاهای از نوشته هاتون از توشه اخرت حرف زدین چقدر خوبه تو این دنیا هنوز ادمایی هستن که بفکر روز قیامتشون هم هستن حالا اطراف من کم هستن والبته این اقتضای شهری هست که توش زندگی میکنم و شهر خودم اصفهان بینهایت مذهبی طور هست من تا چند روز اینده وبمو میسازم میدونم که میاید میخونید و باهام بیشتر اشنا میشید و یه دوست خوب
خدایا شکرت چقد خوشحالم که دوستم هستین
از قانون جذب استفاده میکنم که یه روز از نزدیک ببینمتون
امیدوارم موفق و پایدار و سربلند باشی روزبروز پیشرفت کنی و تند تند بنویسی این چند روز که نمینویسی هی میام صفحه اول از نو میخونم اوه چقد نوشتم برم دیگه روز بخیر

سلااام. فداتون بشم. بله خب راه ارتباطی ما وبلاگ است دیگرررررر.
حتما نوشته هاتون خواننده خواهد داشت، هر زندگی یه درسی داره.
منم خوشحالم مونای عزیز
و چقدر خوشحالم که این حس خوب رو دارید، ممنون از انرژی تون

Mona یکشنبه 5 آبان 1398 ساعت 17:59

کاش رمز میدادین رسیدم ب اون قسمت که همش نوشته ها رمز میخان و کلی ناراحتم که رمز ندارم بخونم

راستش فک نکنی یه عده رمز دارن نه، اونها نوشته های من برای خود خود خودم هستن، یعنی هیشکی رمز نداره، ناراحت نباش لدفا

Mona شنبه 4 آبان 1398 ساعت 17:13

سلام ماهی کوچولو چند روزه اتفاقی وبتو میخونم و تا اون قسمتای اوایل عقدت رسیدم من بینهایت تنبلم تو خوندن مخصوصا اصلا اهل کتاب نیستم باعث شد خیلی جذب سخصیتت و زندگیت بشم و اینکه چقدر خانومی چون منم متاهلم و یه جاهایی در مورد کنترل احساس و خشم در مقابل همسر مخصوصا مینویسی باهات همزاد پنداری میکنم من جذب خصوصیات اخلاقیت شدم و نوشته هات ی جوری رومن تاثیر گذاشت و از تنهایی درم اورد من شهر غریبی ازدواج کردم و بینهایت تنهابودم ب جز خانواده همسرم هیچ اشنایی ندارم بچه کوچولودارم و سرکار هم نمیتونم برم و نوشته هات وانرژی مثبتت بینهایت منو از افسردگی مقطعی در اورد کاش تند تند بنویسی اصلا کاش باهام دوست شی چقدر انرژی میدی دختر ایشالا همیشه موفق باشی کاش فامیل یا ذوستم بودی دوستی مثل تو طلاس چه زندگی قشنگی داری چه سختکوشی و چه حاااال خوبی داری با دوران متاهلیت ادم غصه هاش یادش میره دیگه همیشه میخونمت : کاش که نظرمو بخونی کاش باهام دوست شی

سلااام. دوست عزیز مرسییی. دیدم بازدید شده 200 تا تو چند روز
فدات شم چقدر خوشحالم که وبلاگم تونسته شادت کنه. من دوستت هستم عزیز فقط کاش یه وبلاگی داشتی ،با ایمیل سخت است، دشواری فراوان داردددد. اتفاقا اگه شروع کنی تو وبلاگ بنویسی میبینی که حال خودت هم خیلی بهترتر میشه. من توصیه م اینه که سریع یه وبلاگ بسازی، البته اگه نداری، چون بجای آدرس وب ایمیل نوشتی من تصورم اینه که وبلاگ نداری.
افسردگی چرا؟ زندگی به این قشنگی حیف نیست؟میدونم بچه داری سخته کار نداشته باشی سخته، اما زندگی در هرصورت قشنگی داره، رو اونا تمرکز کن تا ببینیم چی میشه

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد