تکرار زندگی های من

تکرار زندگی های من

در اقیانوس زندگی، رها همچون ماهی کوچولوی شاد
تکرار زندگی های من

تکرار زندگی های من

در اقیانوس زندگی، رها همچون ماهی کوچولوی شاد

یک ماه

تقریبا یک هفته از اول مهر گذشته اما بنظر من و همسر یک ماه گذشته.

روزهایی که هم دانشگاه کلاس دارم هم کانون حس سرماخوردگی بهم دست میده، فک کنم بخاطر خستگیه.

دیروز برای اولین بار در عمرم درد کف پا رو تجربه کردم، و نمیتونستم راه برم.

برای خودم پاستیل خاصی خریدم و الآن که میخورم میبینم چقدررر خوشمزه ست، تازه ایرانی هم هست.

همسر کمی بیشتر از من خسته ست، حقم داره هرروز برو بیا. مسیر خیلی خسته ش میکنه.

رویاهامون رو هنوز فراموش نکردیم و راجع بهشون صحبت میکنیم.

دیشب راجع به گذشته هم حرف زدیم از دوران دانشجویی گفتیم و کلی خندیدیم و...

از صبح 6 بیدارم هیچی نخوندم و بازیگوشی و الآن میخوام تا ساعت 1 بخونم و ناهارم قراره از بیرون سفارش بدیم.

دیشب سر تایم و شعبه کلاس فرانسه اعصابم خرد شد و سر اینکه چرا بعضی ها انقدررر شدید خودخواه هستن غرغر کردم که همسر گفت حالا ببین چی میشه.منم فک کردم اگه جور نشه منم درگیرم نمیرم! بعدا یه چند جلسه خصوصی کار میکنم مدرکش رو میگیرم و خلاص.

خوابم میاد.

فیلم سارا و آیدا رو جمعه دیدم. معمولی بود اما خوب تموم شد.

امروزم فیلم گرگ بازی. بنظر من خیلییییییی خوب بود و از فضای فیلم خوشم اومد. خیلی معمایی بود.

خوابم میاد اما میرم که بخونم. از استاد راهنمام خبری نیست. شاید هفته بعد رفتم دیدنش، البته مقاله ادیت شده رو جمعه براش ایمیل کردم و گفتم که ژورنال پیشنهاد بده.

جمعه صبحونه دوستم قراره بیاد، اگه کاری پیش نیاد و احتمالا شبش مامان اینا رو برا شام دعوت کنم.

کلاس 4 شنبه هم بگذره یکم ذهنم از درگیری چطور بودن کلاس آروم میشه، هرچند کلااا خیلی مهم نیست.

از هفته پیش در بیخیالی تا حد زیادی موفق بودم وکلا میخوام چه بیخیال باشم چه نه به خودم سخت نگیرم. از خودم راضی هستم.

یه کتاب باحال شروع کردم و از دیروز که انقدر سرم شلوغه 130 صفحه خوندم. زبان اصلی، انگلیسیه و نمیدونم ترجمه شده به فارسی یا نه. و شدیدا منتظرم ببینم فیلمش کی پخش میشه.

راستی دیشب همسر یه چیزی گفت، و من فهمیدم در ذهن همسر من خیلی مستقل و بیخیال و یکم حرف گوش نکن هستم! و به خودشم گفتم، این خصوصیتم چیزیه که خودش هم خوشش میاد اما در اعماق ضمیر ناخودآگاهشه و خودش هم نمیدونه. میخندید!

خوابم میاد اما میرم بخونم...

باید یادم باشه که هدفم درهای زیادی رو به روم باز میکنه.

نظرات 1 + ارسال نظر
هستی دوشنبه 15 مهر 1398 ساعت 07:39

به نظرم کلا آدم در شش ماه دوم سال زودتر خسته میشه و باید خیلی مواظب خودش باشه.
منم دقیقا وقتی کع خیلی خسته بشم سرما میخورم
بن کوغژ

شاید چون بیشتر فعالیت میکنه، من تابستون تا 8 یا 9 میخوابیدم، الآن 6 بیدار میشم.
عهههه، دیدی گفتم مشابهیم
اووه! مغسی مون امی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد