تکرار زندگی های من

تکرار زندگی های من

در اقیانوس زندگی، رها همچون ماهی کوچولوی شاد
تکرار زندگی های من

تکرار زندگی های من

در اقیانوس زندگی، رها همچون ماهی کوچولوی شاد

همچنان تولدم!!

جمعه رفتیم باغ و تولد گرفتیم و خیلی خوب بود. همسر هنوز وقت نکرده کادو بخره، الکی پول گذاشتیم تو پاکت بده، حتی وقت کارت هدیه هم نداشت. دوشنبه صبح تنها وقتیه که فرصت داریم شاید رفتیم چیزی بخریم! تو باغ یکم قاطی بودم، پ بودم و اعصاب معصاب نداشتم، یکم رفتم نشستم تو ماشین تنهایی و چشمام رو بستم خوب شدم! دختر خاله م اومد کنارم و یکم خندیدیم بهترم شدم! شب برگشتیم و تخم مرغ آبپز کردم خوردیم و سعی کردیم زود بخوابیم چون صبح باید پنج و نیم بیدار میشدم.

دیروز گوشیم که زنگ خورد باورم نمیشد وقت خوابم تموم شده. پاشدم صبحونه آماده کردم خوردیم و با همسر راهی شدیم. دانشگاه دوم اینجا یکم خارج از شهره، و یه 45 دیقه راهه، همسرم من رو رسوند و خودش حتی یکم اونور تره. رفتم آموزش و لیست دانشجو ها رو گرفتم و نشستم، آقا چشمام داشت بسته میشد اصلا یه وضعیتییی. تا اینکه خانومه فهمید من از اساتیدم برام چایی آورد جون گرفتم و رفتم کلاس. یکم صحبت و یه آزمون کوچولوی تعیین سطح گرفتم که ببینم چه کتابی رو معرفی کنم. بعدش رفتم پیش مدیرگروه و 20 دیقه اینا حرف زدیم و اونم یه چایی داد بهم. فقط بد شد ازم 2 تا سوال پرسید نمیدونم چی شد دروغ از دهنم پرید بیرون!! اصلا یعنی نمیدونم دیدید آدم یه هو غافلگیر میشه؟از اون موقعیت ها. بعد کل فکرم مشغول شد به عواقب دروغ یه هویی من!!! همسر اومد دنبالم گفت ناهار رو چه کنیم و گفت بریم همین تو راه دو سه تا باغ رستوران هست از اینا. گفتم چرا؟اینا مال مناسبتهای خاصه، چون قیمتشون هم بسیاااار بالاست. گفت بریم حالا. یه غذا سفارش میدیم باهم میخوریم، منم قبول کردم چون نه خیلی گشنه م بود (البته تصورم براین بود) و اینکه سالاد و سوپم میدن دیگه سیر میشیم.

رفتیم و گفت هرچی میخوای دو تا سفارش بدیم، گفتمم عهههه! گفت آخه تولدتههه :))) هیچی دیگه یعنی همه چی رو تا آخرین قاشق خوردیم و من گشنه م نبود مثلا!!

برگشتیم من حدودا 20 دیقه وقت داشتم! حاضر شدم سریع یه کافی میکس درست کردم که تو کلاس نخوابم و رفتم کلاس کانون. و واقعا تاثیر داشت، و من شاد و شنگول بودم. یکی از بچه ها یه کاردستی خوشگل برا تولدم درست کرده بود. هم اسم هم هستیم.

بعد مامان زنگ زد که برات که سبزی کوکو و قورمه سبزی فریز کردم بیا ببر، یه کوکو هم پختم برا شامتون یعنی مرسییییییییییییییییییییییی. نزدیک خونه شونم بودم، یه عالمه هم پیاده روی کردم . بعد همسر اومد دنبالم رفتیم خونه.

برگشتیم دیدم وااای کلی کار مونده، هویج ها نصفش مونده سرخ نکردم، قابلمه ها رو گازه، اما من اصلاااا انرژی نداشتم، یه سری هویج سرخ کردم و فریز کردم باقیش موند برای الآن و دارم سرخ میکنم، لباسم تو ماشین انداختم، میزنم نصف شب کار میکنه که فشار آب بالا باشه، اونا رو هم پهن کردم و باقی کارها رو انجام بدم و یکم درس بخونم.

++اول اینکه من بالاخره یه سری تصمیمات برای آینده گفتم و شاید دست از سر همسر بردارم که بگو قراره چیکار کنیم! بگو قراره چطور بشههه!! یه برنامه هایی ریختم و امیدوارم که با تلاشم با توکل به خدا عملی بشه.

+++دوم اینکه این دوستم که میگفتم یه ماه نبود بالاخره برا تولدم تبریک گفت و نوشت بریم بیرون، و واقعا تایم هامون جور نیست، اون صبحها سر کاره منم عصرا کلاس دارم، جمعه هم که خصوصی دارم. قرار شد شب صحبت کنیم، من گفتم بیا خونه مون، چون دلم میخواست بیاد و تنهایی نیومده بود، گفت خونه تون از محل کارم دوره و...خلاصه گله هام رو گفتم و اونم میگفت تو هم سرت شلوغه که گفتم شهریور همچینم شلوغ نبود و صبح باز حسابی حرف زدیم و تقریبااا آشتی کردیم و بهش گفتم که من مثل اون یکی دوستش نیستم، اگه نیست بشه منم نیست میشم! :))

+++باید برای آزمون بخونم اما حس و حالش نیست و نمیتونم تمرکز کنم! یه برنامه زدم رو گوشیم به درد نخور! نمیدونم چیکار کنم متمرکز شم، مطالعه من تو کتابخونه با کیفیت بالا بود و از وقتی با همسر هم خونه شدیم نتونستم برم و این تنهااا چیزیه که ناراحتم ازش! حالا نمیدونم فضای خونه رو چطوری کنم که حس کتابخونه بیاد :(

نظرات 1 + ارسال نظر
هستی دوشنبه 8 مهر 1398 ساعت 07:36

همچنان تولدت مبارک
من کلا اون حدی از تمرکز و آمادگی ذهنی رو که توی کتابخونه دارم هیچ جای دیگه ای ندارم. کاش میشد هفته ای لااقل یکی دو روز بری کتابخونه. البته باید بگم اگه داری واسه امتحان جامع میخونی خیلی اضطراب نداشته باش. چون ساده تر از چیزیه که آدم تصور میکنه

مرسی خانوم گل
آره واقعا کاش میشد اما متاسفانه نمیشه. کلاسهای بعدازظهر کار رو خراب میکنن
نه فدات شممم خدا رو شکر جامع گذشتهه. من ترم 9 هستم در مرحله چاپ مقاله و اینام
قربون دل مهربونت

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد