تکرار زندگی های من

تکرار زندگی های من

در اقیانوس زندگی، رها همچون ماهی کوچولوی شاد
تکرار زندگی های من

تکرار زندگی های من

در اقیانوس زندگی، رها همچون ماهی کوچولوی شاد

تعادل

به نظر میرسه که خدا کائنات یا حالا هر عامل دیگه ای، یه تعادلی بین داشته ها و نداشته های آدمها ایجاد میکنه.

درسته عده بسیار معدودی در دو سوی این محور هستن و بسیار بدبخت یا بسیار خوشبخت هستن، اونم تازه با معیارهای متفاوت!

اما در کل خدا یه نعمتهایی رو بهت میده و یه عده ای رو نمیده یا ازت میگیره!

باز هم تکرار میکنم معیار ها متفاوته، و ارزش ها هم متفاوته.

و من حس میکنم جدای مواردی که با جبر بهمون تحمیل یا بهمون ارزونی شدن، مسیر هر شخصی از اول با ارزش ها و معیارهایی که تو ذهنش داره مشخص میشه. هرکی رو هرچی تمرکز کنه به اون میرسه.

من همیشه به موقعیت اجتماعی بیشتر از مسائل مادی اهمیت دادم.

همیشه خودم رو با کسی که از نظر مالی پایین تر بوده مقایسه کردم و راضی بوده ام ولی همیشه به افرادی که موقعیت اجتماعی بالاتر و بهتری دارن نگاه کردم و تلاش کردم خودم رو بالاتر بکشم.

همیشه تو ذهنم بوده بگن چه فرد موفقی و شادی، تا اینکه بگن چه فرد مایه داری!

همیشه خواستم فرد بهتری باشم، هم شخصا هم تو روابطم. همیشه خواستم رو به رشد باشم، تغییر کنم، تلاشم رو بیشتر کنم.

من بهتون اخطار میدم، تصورات ذهنی و آرزوهای درونی تون رو جدی بگیرید. من مصداق واقعی به هرچی فکرکنی سرت میاد هستم.

قانون جذب واقعا وجود داره و اون چه که تصور میکنیم، بخصوص وقتهایی که حس میکنی که روح و روانت درگیرش شده جوری که اون لحظه با تصورش بسیار شاد، یا برعکس بسیار غمگین شدی، قانون جذب تو اوجشه. من همیشه جوری تصور میکنم که انگار اتفاق در آینده نمی افته بلکه همین الآن در زمان حال درگیرش هستم و همین الآن در حال اتفاق افتادنه، زمان معنی نداره. ذهن محدودیت نداره. جوری اونچه رو که میخواید تصور کنید که تمام سلول های بدنتون سرشار از حس واقعه باشن. اون حس فوق العاده دستیابی رو همین الآن وارد سیستم ذهنی و جسمی ت بکن.

+نوه خاله همسر برای انتخاب رشته و اینا خیلی با ما مشورت کرد و.... در نهایت هم قبول شد اما گویا رشته ش رو زیاد دوست نداشت. تجربی بود و مثلا پزشکی اینا میخواست. مادرشوهرم میگفت دوست نداره و شاید بهتر بود پشت کنکور می موند گفتم رتبه ش از اینم بیشتر میشد فقط یه سالش حروم میشد. بعد گفتم آدم باید یا تلاشش رو با آرزو هاش تنظیم کنه، یا اگه نمیتونه آرزو هاش رو با میزان تلاشش تنظیم کنه! خیلی خوشش اومد از این حرفم. خب طبیعیه، کسی که تا ظهر بخوابه موفق نمیشه که، بعدم میگه ای وای من چرا اینقدر بیچاره م مثلا!

تلاش+تصور=رسیدن به هدف. حس میکنم بدون یکی از اینها معادله شدیدا بهم میخوره.

حس و حال عجیب غریب پاییز.

++امروز ساعت 6 صبح بیدار شدم، همسر گرامی رو بدرقه کرده و مشغول تموم کردن ادیت مقاله شدم. تقریبا تمومه، دیروز از صبح 7 کار کردم روش تا شب تموم شد، الآن یه دور بخونم و یه دستی به سر و روش بکشم و از لیست انتخابی استادم یه ژورنال انتخاب کنم. باهاش مشورت کنم.

عصری با دوستان و همکارام میریم بیرون دور همی، اما چون تولدم نزدیکه میخوام کیک بخرم.شامم مامان دعوت کرده.انشاله که روز خوبی باشه.

تازه خدا رو شکر حالا که مجبوریم صبح زود بیدار شیم که همسر بره کلاسش، باید شبها زود بخوابیم و من از این حالت بسیار خرسندم. 2روز تو هفته هم باهم میریم سر کار. دوست میدارممم.

خدایا گفتم شکرت؟مرسی بخاطر همه چی. و توکل میکنم به تو.

++به استادم انقدر پی ام دادم جواب نمیداد. فک میکردم برگشته نوشتم رسیدن بخیر بعد دوستم گفت برنگشه منم نوشتم استاد ببخشید فک میکردم برگشتید. دیگه دید هی پی ام میدم نوشت نه هنوز اگه کار ضروری داری بفرمایید نوشتم نه عذر میخوام واقعا.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد