تکرار زندگی های من

تکرار زندگی های من

در اقیانوس زندگی، رها همچون ماهی کوچولوی شاد
تکرار زندگی های من

تکرار زندگی های من

در اقیانوس زندگی، رها همچون ماهی کوچولوی شاد

تدریس

اوایل تابستون مدیر گروه دانشگاهی که ارشدم رو خوندم تماس گرفت که تایم هام رو بدونه و بهم کلاس بده. تعریف کرده بودم. منم بهش گفته بودم دروس تخصصی در خدمتم اما عمومی نده چون دانشگاهی که دارم دکترا میخونم بهمون عمومی میده و کافیه دیگه، من هرروز عصر هم کانونم!! با ناراحتی گفته بود باشه!

بعد همسر هفته پیش رفته بود دانشگاه مدیرگروه گفته بود یا خانومت بیاد این دوتا عمومی یا یکی رو پیدا کنه. همسر هم گفته بود خودتون صحبت کنید من قاطی کارهاش نمیشم نمیدونم چطوریه برنامه ش (الکییییییی!! مدیربرنامه هامه رسما!! :))) ) بهم گفت زنگ بزن بهش بگو من اولیتم با دفاع کردنه که اگه جذب بود شرکت کنم. زنگ زدم آقا این مدیر گروه انقدر خوشحال شد فک کرد میخوام قبول کنم، من که گفتم نه خورد تو ذوقش گفتم سعی میکنم یکی رو پیدا کنم، الکی چون هیشکی رو که درست حسابی باشه سراغ ندارم، تدریس عمومی هم کار هرکسی نیست. دیگه گذشت. امروز داشتم از کلاس برمیگشتم که زنگ زد گفت این کلاس گویا به اسم شماست و دیگه نتونستیم و ......دیدم واقعا زشته دیگه بگم نه، چون 4 واحد تخصصی داده این ترمم واقعا گیر کرده و هی گفت شرایط اضطراریه و میدونم دفاع مرحله استرس زایی ه و....گفتم اوکی. حالا از اینور به دوستم پیغام دادم به منشی مدیرگروه دانشگاه خودمون بگه اگه خیلی ضروری نیست بهم کلاس ندن توروخدا من بتونم دفاع کنم!

خلاصه نمیخوام مثل پارسال بشه که استرس اومد و نرفت :)) من برنامه ریزی میکنم و به همههه کارهام میرسم. من میتونمممممم. تازه این تدریسها هم تجربه ست هم رزومه هم احتمال انتخاب ما تو جذب بیشتر میشه. من دوسال پیش میرفتم یه دانشگاه دور، سراسری بود اما دور بود 2ساعت تو راه بودم، 8 واحد تخصصی داشتم پدر پدرانم درمیومد اما ارزشش رو داشت. تازه یه بار بعدش رفتم داده جمع کنم آموزش گروه بهم گفت دو ترمه بچه ها میگن خانم فلانی کو چرا نمیاد و ما ایشون رو میخوایم :)) منم خندیدم به خودمم گفته بودن نمیدونستم به آموزشم گفتن. خلاصه میگفت بیا اینجا. گفتم من باید دفاع کنممممممم بعد!

خلاصه من باید دفاع کنم. این آزمون هم از اینور. الآن دو تا هدف دارم و وقت کم و مشغله زیاد. اما من میتونممممم.

خدایا به امید تو.

++امروز جبرانی فرانسه داشتیم،هفته بعد فاینال داریم و باید بخونم و معنی لغات رو دربیارم. دیروز 2 ساعت معطل یافتن یاسمین شدیم، رفتم پیش دکترم گفتم دیگه نمیاد و یکی دیگه رو معرفی کرد اونم نبود یه ایرانیش رو گفت. درسته قیمت ها خیلی فرق دارن، 55 تومن کجا و 9 تومن کجا اما ارزشش رو داشت، عوارضش کم بود. برای من که اینطور بود. من پارسال فقط یه ماه تونستم ایرانیش رو بخورم چون عجیب غریب رفت رو اعصابم همسر گفت دیگه نخور. حالا ببینیم این یکی چه میکند با مااا :))

+++ای وای امروز داشتم از یکی درس میپرسیدم، سوالش این بود که چه احساسی داری، گفت شادم، بعد گفت نه نه ناراحتم، گفتم چراااا؟گفت محرمه! ای وای من انقدر خوشم اومد از جوابش انقدرر خندیدم، گفتم عزیزم قرار نیست محرم که شد هرلحظه ناراحت و غمگین باشی، بیشتر تفکر کن و ببین پیغام کربلا و امام حسین چی بوده، حالا عزاداری رفتی گریه کردی اوکی. کلی خندیدم بی اختیار،حالا جو هم سنگین شده بووود.

نظرات 2 + ارسال نظر
نگاه سه‌شنبه 12 شهریور 1398 ساعت 22:55

سلام عزیزم
منم تسلیت میگم

زنده باشی
چه عالی منم خیلی دوس دارم زبان یاد بگیرم
یه بار داستان بامزه ی زبان بلد نبودنمو تعریف میکنم و بهت میگم

منم محتاجم به دعا...چشم

نگاه یکشنبه 10 شهریور 1398 ساعت 22:32 http://negahekohestan.blog.ir/

چه بامزه:)
میشه بپرسم چی درس میدی ماهی جان؟ البته اگه اشکال نداره

عب نداره میام میگم بهت

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد