تکرار زندگی های من

تکرار زندگی های من

در اقیانوس زندگی، رها همچون ماهی کوچولوی شاد
تکرار زندگی های من

تکرار زندگی های من

در اقیانوس زندگی، رها همچون ماهی کوچولوی شاد

زندگانی

باز زندگی افتاد رو دور تند خودش. فرزند دوم خانواده خواهرشوهر به دنیا اومد و 3 شنبه مهمونی اوشونه. از هفته پیش هرروز هم صبح بیرون و بدو بدو هم عصر کلاس. امشب سه جا دعوتیم! دوتا تولد و یه شام عروسی! با همسر رفتیم کادو خریدیم برای عروسی، دوست و آشنای مشترک محسوب میشه و جالبه که من به هم معرفی شون کردم! خدا رو شکر موفق بوده و تشخیصم درست وگرنه درسته که کار خیره اما ذاتا اهل مچ کردن افراد نیستم، بعدا این معرف وسط میسوزه و دو دوست رو هم از دست میده. خلاصه. امروز بعد کلاس باید بدو بدو بریم برسیم به شام.

چند روزه تاثیر همسر در آرامشم چند برابر شده. من رو برد کنسرت، جمعه هم رفتیم تئاتر دیدیم که یکم حالمون بهترتر شه. اینکه یه نفر باشه هی بگه مهم نیست، بیخیال، حل میشه واقعا برای من خیلی لازم بود.

حالا هرروز صبح که بیدار میشم، تکرار میکنم که هیچییییییییی مهم نیست، و من فقط لذت میبرم. (حالا اگه ذاتا و ژنتیکا حساس نبودم و این انرژی صرف بیخیال شدن نمیشد که چه بهتر اما خب چه میشه کرد که تغییر ژنتیک بسی دشوار است و از عوارض باهوش بودن میباشد!! :)) . جالبه که تو big bang theory دوست دختر شلدون گفت تحقیقات نشون داده که افرادی که از هوش پایین تری برخوردارن میتونن خیلی بیخیال تر باشن و من گفتم عهههههه ببینا، پس تحقیقات میدانی من رو تایید کردن!)

فردا میرم کمی کمک و بعد آرایشگاه و آماده شدن برای مهمونی، خدا رو شکر یه ماه پیش یه سرهم مجلسی خریدم وگرنه تو این اوضاع اصلاا تایم نبود بریم دنبال لباس برام. دلم مسافرت میخواد و تصمیم داریم آخر شهریور بریم جایی، شاید رفتیم شمال یه خونه روستایی اجاره کردیم و دو سه روز ریلکس کردیم و خستگی از جونمون دربیاد تا آماده شیم برای طوفان مهر :))) همیشه همسر جارو میکشه، اونروز دیدم نیست من کشیدم میگم دیگه قطع امید کردم میخنده میگه تازه از مهر باید کارگر بیاد چون هردومون کلاس خواهیم بود کل روز. من که کلی دانشگاه کلاس دارم و خود آماده شدن برای اونا زمان بره. اما کیف داره.

خلاصه که زندگی داره سپری میشه و امیدوارم برای شما هم هرروز بهتر از دیروز باشه. امروز یکم به گذشته فک کردم، به اینکه قدیما چقدر از تصویر ذهنی غلطی که در مورد یه کار در آینده داشتم در عذاب بودم، بعد دیدم چقدرررررر این موضوع برام حل شده و جمعا 5% این حالت بهم دست میده و به خودم آفرین گفتم و لبخند زدم. پس میشه خیلی چیزها رو تغییر داد، تمرین میخواهد زیاااد. ما میتونییییییییم...

نظرات 1 + ارسال نظر
پرستش سه‌شنبه 29 مرداد 1398 ساعت 06:00 http://Parastesh18.blog.ir/

ای جـــانم به فدایت ماهی جان
چقدر انرژی گرفتم از پستت عزیزم ، انشاالله موفق باشی عزیزم همیشه و همجــــا !

خدا نکنه عزیزدلممم.
فدات شم من متعلق به همه شمام
دوست کوچولوی نازم تو هم همیشه موفق و شاد باشی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد