تکرار زندگی های من

تکرار زندگی های من

در اقیانوس زندگی، رها همچون ماهی کوچولوی شاد
تکرار زندگی های من

تکرار زندگی های من

در اقیانوس زندگی، رها همچون ماهی کوچولوی شاد

ditching French class

سه شنبه همسر رفت بیرون و من اصلاا حال کار کردن نداشتم و در مرحله پیش پ به خودم اجازه دادم فیلم ببینم و کلی حالم بهتر شد.

اما چهارشنبه تصمیم گرفتم در عرض چند روز مقاله رو تموم کنم، میخواستم رها شم، تموم شه و خیالم راحت شه.

چهارشنبه برای دو وعده ناهار پختم، و رو مقاله کار کردم، مغزم در حدی به کار افتاده بود که یه پام آشپزخونه بود یه پام پای لپتاپ. عصرم کلاس بودیم اما بعدش برگشتم باز کار کردم. پنجشنبه کلاس فرانسه داشتم و چون هفته پیش کنسل شده بود نمیدونستم این هفته تشکیل میشه یا نه. تصمیم گرفتم حتی تشکیل شه نرم و اجازه ندم مغزم از مقاله فاصله بگیره. نرفتم و باز کار کردم، مامان هم دلمه فرستاده بود شام هم داشتیم، جمعه هم باز از هفت و نیم کار کردم و با اینکه خستههه شده بودم تا 5 اینا نوشتم و نوشتم، یکم خوابیدیم باز نوشتم وبعد با همسر رفتیم بیرون. قصد داشتیم بریم یه بستنی پذیرایی از این بزرگها بگیریم و بریم فود کورت همه رو بخوریم، قاشق هم از خونه برداشته بودیم، اما رفتیم مرکز خرید هی این مغازه اون مغازه، کفش اسپورت ست خریدیم عاشقشونم، و عاشق اینم که ست خریدیم. بعد دیگه دیدیم وقت شامه، بستنی روبیخیال شدیم و رفتیم شام و بعدش من پیاده شدم از داروخونه دارو بگیرم. پیرهن ساحلی پوشیده بودم از زیر کتم، و انقدری که میخواستم پاهام از هم فاصله نگرفتن و یه پام داشت میرفت که بره تو جوی آب :))) که نرفت اما زیر زانوم خورد به لبه ش، بیشتر ازدردش، من ترسیدم، یه آقایی اومد دید نه خوبم و فقط ترسیدم. دارو رو هم نداشت داروخونه حرص خوردم. برگشتم تو ماشین از همسر میپرسم دیدی خوردم زمین؟میگه نههههههه! (داشت یکم دنده عقب میومد) بعد جوراب مشکی زیر زانوم رو زدم پایین دیدم بلهههههه خووووووون!! :)) عرض چند دیقه باد کرده بود عجیب! بیچاره همسر هی میگفت وااای، عب نداره. خونه بتادین زدم و سوخت و بادش شدیدتر و گسترده تر شده! همسر سریع صدقه داد گفت صدقه این ماه یادم رفته بود. بعد فک کردیم که من رو چش میزنن، مرکز خرید همه نیگام میکردن! قد بلندی و دردسر :)))) خلاصه کلی خودم رو لوس کردم و خوابیدیم.

الآنم دارم کارهای نهایی مقاله رو انجام میدم . عصرم کلاسهای سختی پیش رو دارم، اما دیگه دست دست نمیکنم و با استادم تماس میگیرم که تصمیم بگیریم کجا سابمیت کنیم.

انرژی م بالاست و میخوام ازش استفاده کنم. چون همیشه اینگونه نمیباشددد.

امیدوارم روزهاتون رنگی باشه و دلتون شاد.

نظرات 3 + ارسال نظر
نگاه شنبه 19 مرداد 1398 ساعت 22:28 http://negahekohestan.bayan.ir

پرستش پنج‌شنبه 17 مرداد 1398 ساعت 12:07 http://parastesh18.blog.ir/

سلام ماهی عزیزم
من همینجا توی دنیای مجازی هستم همچنان ولی دیگه از همسایگیتون اسباب کشی کردم و به بیان نقل مکان کردم عزیزم
و همچنان دنبالت میکنم عزیزدلم
کنکور زبان موفق شدم ولی کنکور تجربی نه متاسفانه

سلام پرستش جون. خوبه پس میتونم بیام بهت سر بزنم. قربونت.
عب ندارههههه، کنکور تجربی سخته خب، زبان خیلی هم خوبه. خوب و بادقت انتخاب رشته کن. موفق باشی عزیز.

پرستش یکشنبه 13 مرداد 1398 ساعت 15:26 http://Khoda15.blogsky.com/

موفق باشی عزیزدلـــم چقدر انرژی گرفتم از پستت ...
حواست به خودت باشه عزیزم به دلتم بد راه نده عشقـــم

فدات شم مرسییی. شما هم به من انرژی میدی
شما هم موفق باشی پرستش جان.
چشم، آره گاها سر به هوا میشم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد