تکرار زندگی های من

تکرار زندگی های من

در اقیانوس زندگی، رها همچون ماهی کوچولوی شاد
تکرار زندگی های من

تکرار زندگی های من

در اقیانوس زندگی، رها همچون ماهی کوچولوی شاد

تابستان گرم

هرچی هوا گرم تر شد آلرژی تابستانی من شدیدتر شد. صبح که بیدار میشم چشمام پف داره، آبریزش بینی دارم، عطسه میکنم شدیددددد.

دیشب از گرما خوابم نمیبرد، یه لحظه همسر چرخید یه چیزی گفتم، گفت تو چرا بیدارییییییییی؟بخوااااااااب بخوااااااااب :)))

تو کلاسها از گرما خستگی مون چندبرابر میشه و یه هفته ست وقتی برگشتیم خونه من هییچ کاری نتونستم انجام بدم. البته جالبه که هر قسمت مقاله رو که انجام دادم شروع و اتمام قسمت بعدی چند هفته به طول انجامیده، حالا که نتایج رو گزارش کردم، قسمت دیسکاشن مونده که باز لفتش میدم. اماااااااا اینبار این اشتباه رو نمیکنم، شروع میکنم به نوشتن اگه لازم شد بعدا ادیت میکنمممممم. هرگز یه اشتباه رو تکرااااار نکنید.

اواخر مرداد یه آزمونی هست میخوام شرکت کنم، اما مقاله اولویت داره برام؛ همسر میگه اینو زود تموم کن یکم مطالعه کن، نمیدونم چقدر بتونم. جمعه هم که جبرانی داریم و صبح کلاسیم.

+دلم برای خواهر زاده م یه ذره شده، در حدی که اون شب چند قطره اشک ریختم بخاطر دوریش...

++هرروز که با مامان صحبت میکنم میگه از زندگی لذت ببر، گفتم چرا حس میکنی لذت نمیبرم؟!! بعد فکر کردم دیدم شاید خیلی غرق کار شدم، یادم رفته از لحظات لذت ببرم، بعد فک کردم از چی لذت میبرم؟ از همین هوای گرم و هم شعبه بودن با همسر؛ 4 روز باهم میریم باهم میایم، از شبهای کوتاه، و طلوع آفتاب زود هنگام، از بستنی خوردنهامون. از تلاش هامون، از برنامه ریزی هامون برای آینده، از تو آینده زندگی کردن هام!!!

+++بحث اینبار کلاس فرانسه: کیا تو گذشته زندگی میکنن؟ چرا ماهی کوچولو اصلا تو گذشته نیست؟!! و همیشه حال و آینده بهتره؟

من حتی تو این مورد میتونم زیاده روی کنم، در حدی خودم رو از گذشته جدا کنم که ازش بدم بیاد چون بنظرم دست نیافتنیه، اما آینده، وااای تا دلتون بخواد خیال پردازی میکنم و میسازمش، چون هنوز تو راهه و هر چیزی امکان پذیره، پرسیدن اتفاقات خوب رو هم فراموش میکنی، گفتم نه اما نه جوری که دوباره بخوامشون و ناراحت شم اگه نباشن، تموم شدن رفتن پی کارشون. جالب اینجاست که حافظه م هم بسیار قویه و جوری نیست که بگم یادم رفت، نه، مغزم پیغام اخلاقی اتفاقات رو ثبت میکنه و باقی رو بیخیال میشه، تو ذهنم هست قسمت بایگانیه اگه برم جستجو کنم هستن اما خودشون نمیان بالا! بعد فکر کردم قسمتی از حافظه م که دست نخورده مونده و به قسمت بایگانی ارسال نشده، از اون وقتیه که همسر بهم پیشنهاد ازدواج داد تا چند وقت بعد قبول کردنم و ........عقد و...... تا الآن. قسمتی که دلم خواسته نگه دارم و تغییراتمون برام بی نهایت جذاب بوده. بزرگ شدن هامون. بهتر شدن هامون، مهربون تر شدن هامون...

+++کتاب جدیدی که شروع کردم؛ باز هم انگلیسی زبان اصلی عالیههههههه، کتاب قبلی رو که تموم کردم همسر گفت کتاب جدید شروع نکن تمرکز کن رو مقاله و این آزمون، منم گفتم تمرکزم رو بهم نمیزنهههه! و بچه بدی هستم که به حرفش گوش ندادم و شروع کردم و پشیمونم نیستم، تایم های مرده ام رو پر میکنه خب!

خدا رو هزار مرتبه شکر میکنم بخاطر همه نعمتهاش، بخاطر نعمتهایی که میبینم و حس میکنم و آگاهم نسبت بهشون، و نعمتهایی که غافلم ازشون.

نظرات 3 + ارسال نظر
الهام دوشنبه 7 مرداد 1398 ساعت 18:37

از حالم ناراضی نیستم
از خودم در زمان حال ناراضی ام
برای همین نوشتم که می خوام خودمو بیشتر دوست داشته باشم و از لحظه لحظه زندگیم لذت ببرم

ببینیم چی میشه

آفرین خوبه. امیدوارم موفق و شاد باشی همیشه.
گاهی زیاد خودمون رو سرزنش میکنیم یکم باید تلاش کنیم به صلح برسیم با خودمون

الهام جمعه 4 مرداد 1398 ساعت 16:57

من ولی خیلی فکر کنم تو گذشته گیر کردم
البته این باعث نشده از خیال پردازی دست بردارم

گیر کردن تو گذشته یعنی از حال ناراضی هستی؟یا میخوای یه چیزهایی رو تغییر بدی تو گذشته یا انتخاب هات رو عوض کنی؟فک کنم از اینا نشات میگیره.
سعی کن با گذشته کنار بیای و به حال و آینده خوب فکر کنی.
خیال پردازی که رسما سازنده آینده ست.

پرنیا چهارشنبه 2 مرداد 1398 ساعت 11:03

یه جور عجیبی پر انرژی هستی جوری که ادم فک کنه همیشه در جنب و جوش و حرکتی تو اون پست گفتی همسرت گفته بیش فعال به معنی پرفعالیتی راس میگه بنده خدا ، آفرین بهت

خب پرجنب و جوشم درسته
مرسی لطف دارید

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد