تکرار زندگی های من

تکرار زندگی های من

در اقیانوس زندگی، رها همچون ماهی کوچولوی شاد
تکرار زندگی های من

تکرار زندگی های من

در اقیانوس زندگی، رها همچون ماهی کوچولوی شاد

هفته

خب تعطیلات هم تموم شد و از یکشنبه کار شروع شد. کلاسهام خوبن، و حسی که فراموشش کرده بودم، حس کلاس آخر 5شنبه ست که نیم ساعت آخرش یه لبخند رو لبهامه، از فکر اینکه هفته تموم شد و جمعه کلاس نداریم. بخصوص 5 شنبه ها با کلاس فرانسه که صبح دارم روز سختیه، چون بدو میام خونه و ناهار آماده میکنم و میخوریم و بعد برمیگردم کلاسای خودم.

متاسفانه باید اقرار کنم هورمون ها به من غلبه کردن و سر یه مسئله خیلی بیخود با همسر بحث کردیم. بهش گفتم بخاطر هورمون هاست، بخصوص که امروز پ شروع شد مطمئن شدیم بخاطر هورمون ها بوده! متاسفانه اینبار هم هورمون ها پیروز شدن دوستم میگفت همسرش اینجور وقتها اصلا باهاش بحث اضافی نمیکنه، فک کنم به همسر هم باید اینجور تایم ها اخطار بدم

چهارشنبه نظارت داشتم، رفتم دانشگاه، فک کردم استادراهنمام رو میبینم و باهم راجع به کنفرانس تصمیم میگیریم، دقیقا یک ساعت جلوی اتاقش ایستادم چون چراغ اتاقش روشن بود، نیومد! درسته داشتم کتابی رو که تو گوشیم دارم میخوندم اما خب خسته شدم. زنگ زدم ریجکت کرد منم برگشتم خونه، دو ساعت بعد زنگ زد گفت من دانشکده م گفتم من رفتم معذرت خواست و گفت کنفرانسی که در نظر داره 2020 برگزار میشه و کنفرانس خیلی قویه که هر سه سال یه بار یه کشوری برگزار میشه اینبار هلنده، پرسید موافقی؟گفتم بله! خب! گفت باهام هماهنگ شو و باهم ارسال کنیم. خلاصه تئوری دوستم که استاد داره از کار من برای مسافرت تابستونی استفاده میکنه اشتباه بود!

خدایا هزار مرتبه شکر. چون همسری دارم که انرژی من رو برای کار چند برابر میکنه، تشویق به کار بیشتر میشم، چون وقتی یه کاری رو شروع میکنه روش تمرکز میکنه و با اشتیاق انجامش میده، خیلی خوبه. از طرفی هم استرس ها ونگرانی های من رو میشوره میبره، میگه عب ندارههه، حالا ببینیم چی میشه. این نشد اون، اون نشد این.

+دیروز کلاس فرانسه بحث تاریخ و کتاب واینا بود، بعد این تشنگی من برای کتاب خوندن زیادتر هم شد، گفتم همیشه یه تصویر تو ذهنم دارم از این که دارم کتاب تاریخی میخونم تو کتابخونه، عاشق تاریخم، یه دنیایی پر از درس و قشنگیه. قبلش هم به استادمون گفتم که شروع کردم میرم باشگاه. گفت من حسودی میکنم بهت، اینقدر کار داری بعد فیلم میبینی کتاب میخونی و باشگاه میری کلاس طراحی هم میری،گفتم نه دیگه طراحی تموم شد. گفت باز هم خب، فول تایم هم کلاس داری، بعد خندید گفت چون بچه نداری میتونی، همیشه این رو میگه.

بعد شب به همسر میگم من میخوام خیلی فعال باشم، قرار بود ICDL بخونم امتحان بدم مدرکش رو بگیرم، دوست دارم هم رمان بخونم هم کتاب تاریخی، گفت عزیزم تو همینجوریش هم بیش فعال محسوب میشی(بیش فعال به معنی خیلییی فعال بودن) گفت کار میکنی، کلاس فرانسه میری، رو مقاله کار میکنی، کتاب و فیلم و ....تازه برامون هرروز ناهار میپزی تیکه آخر رو خیلی باحال گفت. گفتم تازه درسته شما کمک میکنی تو کارهای خونه، اما عمده بارش رو منه. خلاصه که یکم سعی کردم خودم رو کنترل کنم که اولویت بندیم به هم نخوره، یه هو دیدی خل شدم بجای کار رو مقاله نشستم دارم تاریخ ویل دورانت میخونم اصلا از من بعید نیست!

++از گودریدز لیست کتابهای محبوب سال رو درآوردم 10 تا اینا دانلود کردم، وااای ساعت برنارد میخوام.

نظرات 2 + ارسال نظر
الهام جمعه 28 تیر 1398 ساعت 15:49

سلام عزیزم
ایشالا همیشه شاد و سلامت و موفق باشی
من هر وقت می خوام انرژی بگیرم کارامو جلو ببرم میام مطالب تو رو می خونم
شاد باشی مهربون دختر

سلام علیکم الهام جون جون.
فدات شم شما که زیاد نیستی میام سر میزنم اما کم پست مینویسی داا!
قربونت عزیزم خدا رو شکر.
زنده باشی عزیز

نگاه یکشنبه 16 تیر 1398 ساعت 04:34 http://negahekohestan.blogsky.com

خیلی خوبه که انقدر فعالی و راضی هستی معلومه میدونی چی میخوای از زندگیت
خداروشکر

مرسی لطف داری.
سوالات همیشه هست، فعلا سعی میکنم تو مسیر باشم تا بعد.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد