تکرار زندگی های من

تکرار زندگی های من

در اقیانوس زندگی، رها همچون ماهی کوچولوی شاد
تکرار زندگی های من

تکرار زندگی های من

در اقیانوس زندگی، رها همچون ماهی کوچولوی شاد

یک سال

یک ساله که زیر یک سقف زندگی میکنیم، دقیقا یک ساله که هم خونه و هم اتاقی و هم همه چی شدیم، شریک همه چی!

زمان که سریع میگذره درش حرفی نیست، اما این یک سال من پر بود از ماجرا...

تاهل عجیب غریبه، خیلی خوبه، خیلی حسهای خوب داره، اما عجیب غریبه، اگه بگم من هنوز عادت نکردم باور میکنید؟اگه بگم لحظاتی دارم که همسرم رو نیگا میکنم و میگم عههه همسرمه؟این آقای همکلاسی سابق همسر منه؟!!

شریک شدن جالبه، مراقب هم بودن جالبه، کلا جالبه!

دیروز دخترخاله م یه سوالات خنده دار برام فرستاد، از اینایی که از رو بیکاری برای همه میفرستن، یکی از سوالات این بود که تو رابطه هستی؟

نوشتم تو رابطه بسیار جدی به نام ازدواج هستم!!!

بعد خندیدم! بازم تاکید میکنم، تاهل عجیب غریبه! حالا 2 سال (نزدیک یک سال نامزدی، یک سال زیر یک سقف بودن) انقدر زیاد نیست که من بتونم خیلی نظر بدم، اما هنوز برام تازگی داره، هنوز به بعضی چیزا عادت نکردم.

+جمعه دخترخاله م رو که اینجا نیست دعوت کردم خونه مون برای صرف صبحونه همسر صبح کلاس داشت، با املت با پنیرپیتزا و قارچ و خیارشور و کاهو و پنیر و خیار و گوجه و کره عسل و چندجور نون ازش پذیرایی کردم و کلییییییی از خاطرات گذشته و از فانتزی هامون صحبت کردیم و گفت وااای چقدر خوبه که عوض نشدی بعضیا ازدواج که میکنن دیگه اصلا نمیشه باهاشون حرف زد انگار یه آدم دیگه ن. منم گفتم که بخاطر رفتار همسره که عوض نشدم چون خود خودم هستم، من خودم رو در تاهل تغییر ندادم، یکم خوبه یکم خوب نیست، همسرم نباید بعضی زوایای من رو میدید که دیده، حالا خوبه چون با وجود دیدن اون زوایا دوست داشتنش تغییر نکرده! اما خب یکم سیاست و یک تغییر رفتار لازمه، شایدم تغییر دارم بین خودمون نمیدونم!

شنبه دوست همسر رو دعوت کردیم عصرونه، اونم اولین بارش بود میومد و چون مجرده و همسن من (هنوز بچه ست!) خیلی کنجکاوی میکرد تو زندگی مون، همسر خوشش نمیومد اما من درکش میکردم دوست داشت بدونه چطوریه زندگی مون.

دیروزم ناهار مامانم اینا اومدن ناهار، یه چند وقتی بود میخواستن بیان باقالی پلوهای مخصوص من رو بخورن که دیگه دعوتشون کردیم. دیر اومدن و زود رفتن، چون ما از ساعت 7 تولد دعوت بودیم باید آماده میشدیم. تولد هم عالی بود چون بیشتر از هروقتی با خواهرشوهر کلی صحبت کردیم و خندیدم.

تازه من فهمیدم نه خواهرشوهرم اونطوری که فک میکردم بیخیاله چون فک میکردم خیلیییییی ریلکس باشه دیدم نه انقدرها هم بیخیال نیست، نه دخترخاله ام اونطوری که فکر میکردم عوض شده و خوش اخلاق شده! تغییر اساسی کلا سخته و چالش برانگیز.

خلاصه 3 روز از تعطیلات اینگونه گذشت، ببینیم روز آخر چه میکنیم!

خدایا شکرت.

نظرات 3 + ارسال نظر
نگاه دوشنبه 22 بهمن 1397 ساعت 13:44 http://negahekohestan.blogsky.com

سلام
اگه خواستی تغییر بدی میتونی منشا رفتارهای نامناسبو(دور از جون شما کلا میگم) تغییر بدی نه خود رفتارو چون اگه خوده رفتارو تغییر بدی بدون اینکه واقعا نگاهت تغییر کرده باشه انگار تصمیم گرفته باشی خودت نباشی و این خوب نیست
همینطوری که همیشه خوده خودتی خوبه چون باعث میشه درونت شاداب بمونه و اگه خواستی تغییر کنی چقدر خوب و قشنگ و درسته که برای خاطر خودت تغییر کنی تا همیشه از خودت ممنون باشی و عزت نفست افزایشم پیدا کنه
هرچند شما انقدر دوست داشتنی هستی که ممکنه چیزی برای تغییر پیدا نکنی...و اگه پیدا کنی معنیش این نیست که بد بودی معنیش اینه که شاید دلت بخواد بهتر بشی

سلام.
ممنون از راهنمایی تون. تغییر همیشه لازمه چون باید رشد کنیم و هی بهتر و بهتر بشیم. تازه تو این زندگی مشترک باید درس بگیریم و بعضی اشتباهات رو تکرار نکنیم.
ممنونم از حرفای مفیدتون

رهآ دوشنبه 22 بهمن 1397 ساعت 12:23 http://rahayei.blogsky.com

الهی کنار هم خوش و سلامت باشید و این سال ها هی بیشتر بشه :)

خیلی ممنون.
وبلاگتون چرا هیچ پستی نداره؟؟

محمد دوشنبه 22 بهمن 1397 ساعت 10:29 http://migam.blogsky.com

سلام
منم تقریبا همزمان باشما ازدواج کردم , واقعا جالبه , اوایل ازدواج بعضی وقتا از خواب بیدار میشدم و یه لحظه هنگ میکردم که کی پیشمه
در مورد تغییر رفتارم باهات موافقم , تا حدودی خوبه ولی نه اینکه یه آدم دیگه بشیم

سلام.
نه دیگه من در این حد نبودم
اما انگار تا یه مدت عادت نمیکنیم!
تغییر به سمت بهتر همیشه لازمه. تدریجی
خوشبخت باشید همیشه

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد