تکرار زندگی های من

تکرار زندگی های من

در اقیانوس زندگی، رها همچون ماهی کوچولوی شاد
تکرار زندگی های من

تکرار زندگی های من

در اقیانوس زندگی، رها همچون ماهی کوچولوی شاد

فیلممممم

این هفته باز برام خوش یمن بود خدا رو شکر. پروسه داده جمع کردن باز خوب پیش رفت و من چقدر خوشحال که همسرم رو دارم که من رو برد دانشگاه و کلی کمکم کرد و چقدر خسته شدیم اما چقدر شیرین بود این خستگی. خدا خیلی مهربونه و من باز هم ازش کمک میخوام و میدونم بازم کمکم میکنه.

هفته بعد هفته آخر جمع کردن داده ست و باید خیلی جدی بشینم برگه ها رو تصحیح کنم و وارد spss کنم. از طرفی هم آخر آذر قراره مهمونی بگیرم و کل فامیلای خودمون رو دعوت کنیم خونه م، فامیلای نسبتا دور که خونه من رو ندیدن. اون خودش کلی کار داره.

اما از اونجایی که تصمیم گرفتم در مورد آینده فققططططططط به اون آرزوهایی که میخوام بهشون دست پیدا کنم فک کنم و اصلا به کارهایی که قراره انجام بدم فک نکنم، اصلا نه به مهمونی فک میکنم، نه به تصحیح برگه ها ،یعنی اصلا نمیذارم برن رو مخم. فقط باید برم با آتلیه نهایی کنیم تاریخ رو که یه هو نگه عروس دارم وقت ندارم همین. مامان اصفهان بود و خدا رو شکر بهش خوش گذشته حالا برگشته که به من کمک کنه!

همسری همچنان 5 شنبه جمعه های بسیار شلوغ داره و جمعه ها فقط تایم کوتاه ناهار و 8 شب به بعد میبینمش!

2 هفته تا فاینال کلاس فرانسه وقت هست و کلی تکلیف انجام نداده دارم و بجاش فقط فیلم و سریال میبینم

من خیلی باحالم. کافیه فک کنم که وااای من چقدر کار دارم و سریالم رو باز کنم و با بیخیالی تمام بشینم نیگاش کنم!

در کمتر از یک هفته 1984 اورول رو تموم کردم. کتابش رو از برادرشوهرم امانت گرفته بودم، وقتی بردم پس بدم کلی تعجب کرد گفت تمومش کردید؟!!! چه زووووووود! گفتم تازه 2-3 روزه تموم شده وقت نمیشد بیام برش گردونم. برادرشوهرم شده کتابخونه جدید من، کتاب ازش امانت میگیرم هی هی. اینبار هم کتاب بیگانه کامو رو گرفتم خیلییییییی وقت بود میخواستم بخونم ببینم چیه آخه این کتاب. تازه یه دور ترجمه ش رو میخونم بعد زبان اصلی که فرانسوی هستش بخونم

+گفتم استاد فرانسه مون گفت پیشرفتت از جلسه اول درخشانه؟! گفتم استاد اگه مطمئن نبودم که در این سطح هستم نمیومدم که! گفت عالی هستی.گفتم تازه بذار داده جمع کردنم تموم شه یکم از کتابهای قبلیم مرور کنم ببین چه شود!

++حس خوبیه که وقتی صبح که همسر کلاس بود با خودم گفتم چی بپزم که خوشحال شه؟مرغ گذاشتم بپزه چون میدونم خیلی دوست داره، خیلی خوبه تو خونه عشق باشه و همه کارهامون با نیت خوشحال کردن همدیگه ست. همسری بهم گفت عمرا آزمون استخدامی شرکت میکرد اگه همچنان مجرد بود گفت همه این سختی ها بخاطر توست....از این زاویه که به قضایا نگاه میکنی همه چی قشنگه...متاسفانه بعضی ها چنان باهم دشمنن که همه چی رو خراب میکنن. بیچاره بچه هایی که تو اون خانواده ها بزرگ میشم، عقده ای بار میان و همش میخوان کمبودهاشون رو با خودنمایی های توخالی جبران کنن.

من گاها بخاطر بچه هامون که در آینده هستن، انشاله، جو خونمون رو شاد و سرحال نگه میدارم که آماده فضای تربیتی سالم و شاد بشه. انشاله همینطوری بمونه. به امید خدا.

++الآن همسر ناهارش رو سرییع خورد رفت کلاس و من میخوام تکالیف فرانسه م رو انجام بدم اما میدونم که میخام قسمت بعدی walking dead رو نیگا کنم و هیچ چیزی جلودارم نمیباشددددددددد.

عصرجمعه تنها بودن سخته، کمی سریال دیدم اما اومدم بگم که دارم تکالیف فرانسه رو انجام میدم، نخواستم بدآموزی بشه! پس بشینید مثل بچه های خوب به کارهاتون برسید و تنبلی نکنید. آفرین

نظرات 1 + ارسال نظر
پریسا شنبه 10 آذر 1397 ساعت 10:42

خیلی فعالید چطور به همه کارهاتون میرسید آخه؟منم میخوام مثل شما فعال باشم اما نمیتونم
ای کاش همه خونه ها همینطوری باشن که شما توصیف کردید.خونه عشقتون همیشه شاد

سخته اما با برنامه ریزی میشه، منم یه مدت مشکل تایم داشتم بعد کم کم سرعت کارهام زیاد شد و سرم شلوغ شد مجبور شدم از زمانهای بسیار کوتاهم هم استفاده بهینه کنم. بخواید میتونید.
قربون شماا. ایشالا همههه خونه ها سرشار از عشق باشن

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد