تکرار زندگی های من

تکرار زندگی های من

در اقیانوس زندگی، رها همچون ماهی کوچولوی شاد
تکرار زندگی های من

تکرار زندگی های من

در اقیانوس زندگی، رها همچون ماهی کوچولوی شاد

سرما در گرما! گرما در سرما!

دیروز همسری رو راه انداختم رفت آموزشگاه، خودم هم کمی بعدش آماده شدم رفتم دانشگاه دیدم استاد محترم نیومده، از مرکز مشاوره دانشگاه وقت گرفته بودم رفتم اونجا، یکم با مشاور حرف زدیم، روش های بیخیالی، یکمی هم همسرداری رو بهم گفت و برگشتم دانشکده دیدم استادم رفته جلسه، یک ساعت و ربع سرپا منتظرش بودم که اومد گفت من باید یه نامه بنویسم برو یه ربع بعد بیا! منم رفتم پیش مدیرگروه نشستم یکم گپ زدیم و پرسید هنوز نامزدی؟گفتم نههههههه! 5 ماهه رفتیم خونه مون! با چشمای گرد نگام کرد گفت قرار بود عروسی دعوتمون کنی!!! گفتم استاد عروسی نگرفتیم ما خندید گفت باشههه. داشتم از گشنگی ضعف میکردم که چای و ساقه طلایی تعارف کرد، گفتم استاد چرا الکی بگم نمیخوام خیلی تشنه و گشنمه! چایی ریخت برام و آروم با بیسکوئیت خوردم. برگشتم پیش استاد راهنمام.

هرچی گفتم گفت من که نمیدونم ببین خودت میتونی؟ببین میشه؟من نمیدونم!!!!!!! بفرما! خب تو باید یکم مطالعه کنی کمکم کنی خب مثلا! گفت دیگه لازم نیست زیاد بخونی، بشین تو این 20 روز که دانشگاه تعطیله تست و تسک ها رو آماده کن! یا ابالفضل!!!!!! البته خوبه که نگفت بازم بخون بازم بخون!

بعدش رفتم 130 دادم لوازم آرایش ریمل و خط چشمم تموم شده بود، 2 تا لاک صورتی سرخ آبی هم خریدم،با مدادچشم سورمه ای، این آخری عالی میشه.

بعد رفتم مانیکور، یادم افتاد میخوام ابروهام رو هم رنگ کنم، بعد مانیکور به اونایی که کاشت میکنن و بعد دیزاین میکنن نیگا کردم و فک کردم خب من که پ هستم و میتونم دیزاین ناخون کنم تا یه هفته بمونه، یه طرح ساده شاخه گل رز انتخاب کردم عالی شد انقدر کیف کردم. ناهار سفارش دادم آوردن آرایشگاه اما وقت نشد بخورم ورفتم کلاسم، داشتم از گرما میمردم که رفتم آشپزخونه ناهارم رو بخورم اونجا هم گرممممممممم! واااااااااااااای وااااااااااای کل 2تا کلاس خودم رو باد میزدم. بعدش به همسری ملحق شدم و رفتیم پارک یکم قدم زدیم، و من فک کردم چقدر پریروز حساس شده بودم چون دیروز حالمون خوب بود، از این به بعد اگه حس کردم یکم از عشقولانگیمون کم شده باید حساس نشم چون یه روز بیشتر دووم نداره این حالت. بعد رفتیم آب طالبی بستنی خوردیم که هردو سردرد گرفتیم از این سرما در گرما و برگشتیم خونه من مستقیییییییم حموم.دوش کاملا گرمازدگیم رو شست و برد سردردم خیلییییییی کم شد. لباس پوشیدم اومدم ولو شدم رو بالش جلو تلویزیون که همسری داشت میدید، نفهمیدم کی خوابم برد و همسری حوله سرم رو برداشت ببره آویزون کنه گفتم آب میخوااام. برام آب آورد. همیشه این کار و میکنم میگه عههههه میگم به من وعده بهشت دادن، مگه اینجا بهشت نیست که بگم آآآآآب و بیاد

نظرات 1 + ارسال نظر
الهام جمعه 29 تیر 1397 ساعت 02:10

لاک خیلی خوبه
من که عاشق لاکم

از دست استادای راهنما
من که استادم رفته تعطیلات احساس آزادی دارم

عالیه عالییییییییی.
بعله رسما همه کاره هیچ کاره هستن!
کلا همه رفتن تعطیلات دانشگاه ها 20 روز تعطیلن

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد