تکرار زندگی های من

تکرار زندگی های من

در اقیانوس زندگی، رها همچون ماهی کوچولوی شاد
تکرار زندگی های من

تکرار زندگی های من

در اقیانوس زندگی، رها همچون ماهی کوچولوی شاد

چه اسمی بذارم برای این پست؟!!!!!

وقتی پ عقب بیفته طبیعتا بجای 2-3 روز، 7-8 روز عصبی می مونی و دلت میخواد همههههه رو کتک بزنی! نه فقط دانشجوهات رو، یا همکلاسی فضولت رو! بلکه راننده تاکسی رو و آدمهای توی خیابون رو وقتی که واقعا حتی بلد نیستن درست حسابی راه برن!

حالا از حالت عصبی م رفتم تو یه حالت سکون!

از یه چیزی خیلیییییییی بدم میاد، از اینکه افرادی که سالها پیش اجازه دادی بیان تو زندگیت ،حالا به هر دلیلی، و بعدشم انداختیشون بیرون، یا رابطه قطع شد به هر دلیلییییی، بخوان دوباره بیان و یه جایی تو زندگیت داشته باشن!!! یعنی بنظرم تهوع آورتر از این چیزی نیست! شاید بنظر بعضی ها عکس العملم شدیده اما واقعا چه برای خودم چه برای دیگران اصلا دوست ندارم این اتفاق براشون بیفته!

هنوز یه هفته نشده خیلیییی محترمانه به اون دوست وبلاگیم نوشتم پاش رو از گلیمش درازتر نکنه و مواظب حرف زدنش باشه! خیلی خودم رو کنترل کردم! نمیدونم فرهنگمون فرق داره یا واقعا نفهم بود! چون تو این دوران نامزدی من، نه مادرم ،نه خواهرم، نه دوستام، نه دخترخاله هام، نه خاله هام هییییییچکس و هیییییچکس یک کلمه در مورد مسائل خصوصی بین من و همسرم نه حرفی زده نه نظری! اونوقت یه مرد متاهل واقعاااااا حد خودش رو نمیدونه و برگشته به منی که گفتم تا یه ماه میریم خونه خودمون یه حرف بی نهااااااایت بی ادبانه زده!!!!!!!!!!!!!!!!! بعدشم که توپیدم جواب داده از این به بعد از اینا زیاد میشنوی!!!!!!!! جنبه ات رو ببر بالا!!!!!!!!!!! شاکی هم شده بود که خیلی بد برخورد کردی باهام! گفتم اولا ما اصلا از اون خانواده ها نیستیم که انقدر فرهنگمون پایین باشه که رک راجع به این مسائل حرف بزنیم، ثانیا از یه دختر بشنوم انقدرها زشت نیست! ثالثا چرا فک میکنه که بعد 5-6 سال منی که اینقدر تغییر کردم( سوای متاهل شدنم) قراره مثل قبل پابه پاش به شوخی های بی ادبانه ش بخندم! آخه من مجردیم هم از این حرفا متنفر بودمممم!!!!!!!!! (اینا رو نوشتم بفهمه چقدر بی فرهنگه و اینجور حرفها عادی نیست!!)

خلاصه نوشتم بای! یعنی دیگه برو پی کارت. که یعنی دیگه پیغام نده و حتی کمی پیش رفتم اون وبلاگم رو کلااا حذف کردم! خیلییییی کیف کردم! یکی از لذت بخش ترین کارهای عمرم بود. حالا بشینه حرص بخوره و تو دل خودش هرچی میخواد حرف بزنه چون دیگه هییچ راه ارتباطی باهام نداره

اون بخش از زندگی من از روح و دل و ذهن من پاک شده و من به هیچ وجه حاضر نیستم با یه آدم چیپ رفاقت کنم چون نشون داد که حد و مرز تاهل رو نمیدونه و شایدم انقدر از زنش ناراضیه که داره خودش رو به در و دیوار میکوبه زندگیش رو از یکنواختی دربیاره! آخه جالبه که وقتی ازدواج کرد اصلا نمیگفت قطع ارتباط کنیم! اما من نمیدونم چرا خیلی حساسم به تاهل، یعنی وقتی دونفر مجردن بنظرم این دوستی معمولی به قول معروف رفاقتی مهم نیست، ولی وقتی متاهل میشی انگار میشی 2 نفر! اون ازدواج کرد من باهاش قطع ارتباط کردم! و وقتی چند وقت پیش حالم رو پرسید خیلی معمولی فکر کردم میخواد سراغی بگیره و ببینه چه میکنم و منم گفتم دارم ازدواج میکنم. خب در همین حد، نه اینکه هی بخوای پیغام بذاری و ..........

خلاصه از من به شما نصیحت، قسمتهایی از گذشته تون رو که دوست ندارید و آدمهای اون دوران رو هم دوست ندارید، باهم بندازید برهههه...

نظرات 2 + ارسال نظر
الهام دوشنبه 27 آذر 1396 ساعت 22:47

ای وای
بعضی ها حریم و حیا و نمی دونن چیه

کلا بی ادب و بی نزاکت و .........هستن!

لیلا یکشنبه 26 آذر 1396 ساعت 08:18 http://banoyeeshgh.blogsky.com/

آفرین گل گفتید قسمتهایی از گذشته تونو که دوست ندارید بندازید بره. این جمله برای اینروزهای من که اینقدر سردرگمم واقعا لازم بود ممنون

اصلا باید کلی تر میگفتم که هرچی رو که دوست ندارید بندازید دور.
خواهششش، خوشحالم مفید واقع شدم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد