تکرار زندگی های من

تکرار زندگی های من

در اقیانوس زندگی، رها همچون ماهی کوچولوی شاد
تکرار زندگی های من

تکرار زندگی های من

در اقیانوس زندگی، رها همچون ماهی کوچولوی شاد

من و موضوع پروپ

این هفته هم مادرشوهر و پدرشوهرم مسافرت خارج از کشور بودن!

هرروز رفتم و برای همسری و بردادر همسری غذا آماده کردم! مادرشوهرم خورش گذاشته بود تو یخچال و کار زیادی نبود مثلا اما 2 ساعت مشغول بودم! برای سرخ کردن سیب زمینی و مرغ و برنج و.......دیشبم املت که گوجه فرنگی ها خراب نشن! و انقدر عالی شده بود که همسری خندید گفت نمیدونم تاثیر خونه ماست یا دستپختت همیشه انقدر خوبه! بعدشم گفت به مامان بابا میگم هی برن مسافرت که تو بیای و دستپختت رو بخوریم!

این درحالیکه من همیشه تکرار میکنم که خونه خودمون باید همکاری کنه و از هر فرصتی استفاده میکنم و یادش میدم چی رو چیکار کنه!

خب و اما قضیه پروپوزال!

بنده دیر کرده بودم و بچه ها به اصرار یکیشون سریع آماده کردن و ......دوره ارشد به ما یاد دادن که وقتی با یه استاد حرف میزنی برای اینکه استاد راهنمات شه، دیگه نباید با استاد دیگه ای حرف بزنی و اینا!

تابستون پارسال من موضوعم رو مشخص کردم و به اصرار دوستم رفتم با یکی از اساتید صحبت کردم چون میگفتن گزینه دوم بسیار سختگیره! استاد 1 رو خیلی دوست داشتم و صحبت کردیم تااا اینکه اتفاقات عمل و بیمارستان و ازدواج و آزمون جامع من دیگه نرفتم سراغش و تو این مدت دیدم که چقدرانتخابم اشتباه بوده و دوستم چقدررررر ناراحته و استاده همکاری نمیکنه! یعنی اصلا کار نمیکنه با دوستم! انتظار کمک تو دوره دکترا خیلییی پایینه اما برای چاپ مقاله که به دوستم مجوز دفاع بدن خیلی به مشکل برخورده و استاده حاضر نبود یه کاری براش بکنه!

من بعدآزمون هی شک کردم که برم با استاد 1 حرف بزنم که یادش میفتاد من میخوام با اون کار کنم بعد گفتم من با کسی نحرفم خودشون انتخاب کنن! استاد 2 رو خیلیییییییی دوست دارم یعنی از ترم اول دوره کارشناسی عاشقش شدم و درحالیکه چون سختگیره و اذیت میکنه همه ازش بدشون میومد من عاشقش شدم و این مسیر زندگی و گرایش تحصیلی من رو عوض کرد و درسایی که استادش ایشون بودن و انقدرررر خوب میخوندم که 25 نفر fail میشدن تو کلاسش و من 19-20 میگرفتم! همین باعث شد تو مصاحبه دکترا قبول شدم چون من رویادش بود!

حالا! بخاطر عنوان مجبور شدم رفتم باهاش حرف زدم و سریع گفت اگه بخوای با من کار کنی برات وقت بگیرم و نیش من باز شد

دوستم میگفت استاد 1 ناراحت میشه که وقت بگیره و ...اما امروز رفتم باز حرفیدم و گفت برات تو تلگرام مقاله فرستادم و ...با مدیرگروه (استاد1) هم میحرفم و حل میکنیم عجله نکن و خوب کار کن عاشقشم! از همین الان شروع کرده کمک و راهنمایی! چقدر بهش اعتماد دارم! خدا من رو خیلی دوست داره که مسیرم رو اینطور تعیین میکنه!

یکی از همکلاسی هام که فکر میکردیم با استاد2 کار کنه رفته با استاد 1کار کرده و اونم اوکی داده و این کار من رو برای اینکه استاد1 دیگه به من که در نظرش متاهلم و دیگه خوب درس نمیخونم فکر نکنه و راحت قبول کنه با استاد 2 کار کنم!

اوووووووووه! چقدر توضیح!

همسری دیشب خیلی کمک کرد و پیاز سرخ کرد و ...از آشپزخونه تکون نخورد! چون عصری ساعت 7 ازدانشگاه برگشته بودم و دوش گرفتم وقتی اومد دنبالم موووج خستگی رو تو چشمام دید و حتی گفت میتونیم از بیرون شام بگیریم که من خسته نشم که قبول نکردم و خودم رو نگران گوجه فرنگی ها نشون دارم!

بعدش تو پارکینگ میخواستم کیفم رو بردارم که صندوق عقب رو باز کرد و گفت کیف منم صندوقه! تعجب کردم چون همیشه خودش برمیداره حتی کیف منم برمیداره بخصوص وقتی سنگین باشه! با تعجب رفتم در صندوق رو باز کردم دیدم کیک خریدهههههههههه گفتم ای شیطوووووووووون

++زنگ زدم باشگاه نزدیک خونه مون و گفت 12 جلسه بدنسازی 80 تومن!!!!!! چرا اینقدر ارزونه! حتی جکوزی هم داره این باشگاه! از همین 5 شنبه میرم! فقط ناراحتم که تایم بانوان صحبه! چون همسری عصرا کلاس داره دوست داشتم عصر برم! حالا! میرم بدنسازی! همسری گفت زیاد دوست نداره چون ماهیچه هام سفت میشه اما باید برم! خیلی ضعیف شدم+به ورزش داخل باشگاهی و موسیقی نیاز دارم.

نظرات 1 + ارسال نظر
الهام دوشنبه 30 مرداد 1396 ساعت 21:44 http://ellie123445.blogsky.com/

سلام عزیزم
خداروشکرکه میخوای با کسی کار کنی که بش اعتماد داری
همیشه موفق و شاد باشی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد