تکرار زندگی های من

تکرار زندگی های من

در اقیانوس زندگی، رها همچون ماهی کوچولوی شاد
تکرار زندگی های من

تکرار زندگی های من

در اقیانوس زندگی، رها همچون ماهی کوچولوی شاد

لذات

یه بار گفتم وقتی تسلیم یه لذتی میشی که میدونی اشتباهه،

میدونی ممنوعه،

اما با این حال انجامش میدی،

خدا، دنیا، کائنات، یه لذت ساده و حلال رو ازت میگیرن، و از دستش میدی،

حالا اومدم که بگم که،

وقتی یه لذت ممنوعه رو ترک میکنی،

وقتی تصمیم قطعی به اتمامش و ترکش و یا هرچی ش میگیری،

خدا، دنیا، کائنات، یه لذت زیباتر تقدیمت میکنن...

و جالبه که در مقابل اشتباهت صبر بیشتری دارن و اما از کار خوبت خیلییی زود تقدیر میشه...

جذب!

داشتم یه سریالی میدیدم که بازیگر خانوم سرماخورده بود و کلی خودش رو لوس کرد و خیلی بی اختیار با خودم گفتم کاش منم سرمابخورم و بتونم خودمو لوس کنم!

24 ساعت نگذشته بود که حالم بد شد و با سینوزیت های چرک کرده و گلودرد دراز کشیده بودم و بی قرار بودم!!

اگه قانون جذب در همه موارد انقدر سریع عمل میکرد که خیلی خوب بود!

نه، حالا که خوب فک میکنم هم خوب بود هم بد، چون ما فقط افکار مثبت نداریم که!

+امروز کلاس اسپانیایی داشتم و فکر کردم دارم کم کم عاشقش میشم، و فک کردم از فرانسه هم بیشتر دوستش دارم! حدس میزنم سراغ هر زبان دیگه ای بعد این برم بیشترتر هم خوشم بیاد!

++ما وقتی اومدیم اینجا، این شهر، بخاطر کار من، خونه خودمون رو اجاره دادیم، اینجا یه خونه اجاره کردیم، این خونه ای که الآن هستیم و مستاجریم خیلیییییییی خوبه!

خونه خودمون هروقت مجبور بودم بخاطر کلاس آنلاین همسر من برای کار و کلاسم برم پذیرایی غصه میخوردم و اصلا دوس نداشتم، یه جورایی برام دلگیر بود و اتاق کار و میز تحریر دونفره مون رو بیشتر دوس داشتم.

اما اینجا، یه حالتی داره که خیلییییی دوس دارم، دوس دارم همش اینجا زندگی کنم، شومینه داره که روشن میکنیم و هم گرمای شومینه لذت بخشه، هم گرمای خود خونه! کلا این خونه خیلی خونه گرمیه...خدایا مرسی که پیداش کردیم.

به خونه خودمون خیانت میشه اگه بگم اینجا رو بیشتر دوس دارم؟؟؟


دوباره من و جنب و جوش

باز دچار اون حالت شدم، همون حالتی که میخام به همهههههه کارهام و علائقم برسم!

از اونجایی شروع شد که تمرین اسپانیایی رو انجام میدادم و یکم مرور میکردم برای ترم جدید آماده باشم و حالت خرگوشی داشتم که به به  اسپانیاییییی :)

بعدش نشستم فایلهای آزمونهای قبلی رو که ترم های پیش طرح کرده بودم زدم رو فلش که فردا وقتی دانشگاهم برای کلاسهام سوال طرح کنم،

در این اثنا چشمم خورد به  یه فولدری به نام "کتاب من" که توش فایل ورد کتابم هست...

یادم افتاد پارسال همین موقع ها بود که دیگه خیلی جدی شروع کردم به تایپ کتابی که سالها قبلش تو دفتری نوشته بودم و حتیییییی به اون دوست نویسنده و خلاقم پیغام دادم که یه جای داستان گیر دارم و کمکم کن از این مخمصه رهایی پیدا کنم و قول داد کمکم کنه...

و دقیقا یک سال بود کتابم درست وسط یک جمله رها شده بود!!!!! (خودم کاملاااااا متوجهم که از جمله مجهول استفاده کردم که تقصیر رو بر سر یه عامل بیرونی انداخته باشم، میدونمممم)

همین باعث شد به لیست بلند بالای کارهایی فکر کنم که دوست دارم انجامشون بدم و براشون وقت بذارم.

ولی خب خیلی طبیعیه که من مشغله م زیاده و نمیتونم به همه شون برسم و همه رو انجام بدم! 

اما گمان میکنم طبیعی نیست که دلم نمیخاد بخوابم و از نیازم به خواب پکر میشم و دلم میخاد همه رو انجام بدم :)))

متاسفانه ترم بعد درسهای جدید و بسیار سخت و جدی دارم که چند روزه شروع کردم براشون مطالعه کردن و کتاب خریدن و فایل تهیه کردن و.......

بنابراین اون تایمی که مدنظر دارم برای انجام کارهایی که دلم میخاد و بهشون علاقه دارم، هی کمتر و کمتر میشه...

این حالت من معمولااااا موقتیه...امیدوارم یه اتفاقی بیفته و یه هیجانی وارد بشه که از این حالت هایپری دربیام. امیدوارممممم.

+خدایا هزار مرتبه شکرت.