تکرار زندگی های من

تکرار زندگی های من

در اقیانوس زندگی، رها همچون ماهی کوچولوی شاد
تکرار زندگی های من

تکرار زندگی های من

در اقیانوس زندگی، رها همچون ماهی کوچولوی شاد

آدم بشو

امسال انقدر درگیر اوایل دوره نامزدی بودیم که من فراموش کردم تصمیم سال نو بگیرم! (البته همسری یه تصمیم بامزه گرفت که دستش به دیوار نخوره!! ماجرا داره!)

حالا تصمیم رو گرفته ام و بااید بهش عمل کنم! اونم اینه که هیچ کاری رو برای روز آخر نگه ندارم! 

مثلا فردا امتحان فاینال هست و من برای 2 تا کلاس باید سوال طرح کنم! و کل 5 روز گذشته این رو میدونستم اما باز هم نگه داشتم برای امروز! تاثیر: وقتی اجبار به کاری هست من حوصله کاریم میپره! نمیدونم چرا اما از ابتدای بدو تولد همینطور بودم! برای همین حتی موقعی که بچه مدرسه ای بودیم تمام تلاشم این بود که کارهام مشق هام و درس هام رو زودتر از موعد انجام بدم که حرص نخورم که وای باااید فلان کار رو تا فردا تموم کنم!

مدتی بود که  هم این حسم  کم شده بود هم یادم رفته بود راه حلش چیه. 

الآن به خاطر آوردم و تصمیم قاطعانه میگیرم که دیگه هییییییچ کاری رو برای دیقه 90 نگه ندارم.

خب امروز که مجبورم تا عصری سوال طرح کنم این به کنار کاریش نمیشه کرد.

کارهایی که باید انجام بدم اینه که: این کنفرانس هست deadline خیلی دوره اما میخوام زودتر چکیده بفرستم.

از تمام فرصت ها برای نوشتن مقاله و کار روی پروپوزال دریغ نکنم چون اصلا نمیدونم چندماه آینده چه اتفاقاتی بیفته و چقدر فرصت داشته باشم.

به خودم قول میدم بازیگوشی نکنم من میتونممممممممم، توکل به خدا.

++راستی، همیشه یه شخص ایده آل از خودم توی ذهنم هست!

اون شخص در عین اینکه مثل خودم هرگز تک بعدی نبوده و در کنار تحصیلش به کارهای دیگه هم میرسه و مهارت می آموزد، اما خیلی هم پشتکار داره و مثل من بازیگوش نیست و میدونه که چه زمانی وقت چیه و میدونه که الآن وقت درس و مثلا کار روی مقاله ست و نباید سریال دید!!!

من غیر از وقتی که میخواستم پایان نامه ارشد رو هرطور که شده تموم کنم، و یادمه روزی 20 ساعت روش کار کردم حتی یه شب تا صبح بیدار موندم و یه قسمت اعظم رو تایپ کردم که بدم به استادم، خیلی از  این شخص ایده آلم دور بوده ام! خیلی به ندرت شاید امتحانای سخت مثل درس یکی از اساتید سختگیر که با خودم عهد کردم بالاترین نمره رو بگیرم و این جور مواقع خاص، من هرگز پشتکار شدید نداشتم و از این موضوع ناراحتم!

تازه فک کن با وجود این بازیگوشی ها مهر "خرخوانی" خورده ام!  بخصوص از طرف خواهرم که باوجود اینکه تو بعضی زمینه ها از من باهوش تره اما تنبلی کرد و موفقیت علمی تحصیلی خاصی نداشته(غیر از اینکه مدرک ارشد داره و چندجا تدریس میکرد قبل از بچه دار شدن) ! جدا خدا چه لطفی به من داشته! من هرگز خیلی تلاش نکرده ام

حالا تصمیم اینه که تغییر کنم! و من میتونم! از اون وقتهاست که جرقه بخوره و من بهم بربخوره که چرا اینطوری هستم و چرا آدم نمیشم! باید آدم شم من میتونم خیلی موفق تر تر تر باشم! اهدافم رو تکرار میکنم و یادم باشه که باید کار کنم.

بسم ا...

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد