تکرار زندگی های من

تکرار زندگی های من

در اقیانوس زندگی، رها همچون ماهی کوچولوی شاد
تکرار زندگی های من

تکرار زندگی های من

در اقیانوس زندگی، رها همچون ماهی کوچولوی شاد

پستی بلندی های راه

چند روزی هست اعصاب معصاب قاطی پاطیه! دیروز بیتی گفت که طبیعیه و تو مراسم همه اختلافات پیش میاد و نظرات مختلف و شاید چیزهایی باشه که دوست نداشته باشی و....راستش من از نزدیک فقط عقد خواهرم بودم که معجزه بود که هیچی مطرح نبود! همه چی اوکی بود و هیچ تنشی هم ایجاد نشد! اما بیتی میگفت عقدای دوستاش رو دیده و همه یه جوری استرس و ناراحتی داشتن تو برنامه!

حالا خدا رو شکررررر من با خود همسر-تو-بی مشکلی نداریم که! گیر کردم بین خواسته های بابای خودم و مامان اوشون!!

و حالا همه این تنش ها میگذرن و میرن و خنده ها می مونن و خاطره ها و بعدا قراره بخندیم میدونم!!!

اما در راستای احساسات چند روزم، با وجود اینکه شب کلی صحبت کردیم و حالم خیلی خوب بود؛ امروز صبح همش این تو فکرم بود: عایا واقعا داری با این فرد ازدواج میکنی؟

همش هم تاثیرات دعوای دیروزم با مامان بود!

چون وقتی امروز عصر حرفای دیروزش رو پس گرفت و گفت که واقعا با همسر-تو-بی و خانواده ش جوریم و خوبه، حس سوالم از بین رفت...

اما کرختی دارم! و جدا اعصاب زیاد کش دادن ندارم!

امروزم میگفت برم خونه شون نرفتم! و وقتی دید مامان اینا نیستن و تنهام هی گفت چرا نیومدیییییییییییییییییییییییی؟

دیشبم که گفتم نمیام و تو استراحت کن بهتر شه حالت، در جواب فقط گفت: دارم برات!

++کانالی داره که مطلب میذاریم، این یک هفته نتونستم زیاد فعال باشم! الآن نوشت تعطیلش کردم و کاش مطلب بذارم، اتفاقا داشتم با دوس جون میحرفیدم که مطلب بذارم، نوشت "تو زندگی هم همینقدر پایه باشی همه چی حله" :))) :))) :)))

من خیلی لوسم که این حرف که با شوخی گفته شد بهم برخورد؟یا بخاطر حالت روحیه که توش واقع هستم؟!!

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد