تکرار زندگی های من

تکرار زندگی های من

در اقیانوس زندگی، رها همچون ماهی کوچولوی شاد
تکرار زندگی های من

تکرار زندگی های من

در اقیانوس زندگی، رها همچون ماهی کوچولوی شاد

من جدید

خب من جدید با پشت سر گذاشتن آزمون جامع وارد میدان می شود!

کلاس 1 شنبه رو کنسل کرده بودم برای 3 شنبه. 2 شنبه که آزمون عالی بود بعدشم 3 شنبه رفتم کلاس و عصری همسری اس داد که بیاد شام بریم بیرون. سریع دوش گرفتم و خونه رو جارو و مرتب کردم و اس دادم که شب بیایم خونه ما هیچی نگفت و بعد کلاسش که زنگ زد گفت ببینیم چی میشه اما من به بابا اس دادم که چای ونون و خامه بخره بریا صبحونه و جواب بابا: باشه کلک!! یعنی فهمید که همسری میاد! آهان یادم رفت بگم که مامان پیش خواهر اینا کرجه!

رفتیم شام و کلی خنده و خرید و برگشتیم خونه ما نماز خوندیم و خوابیدیم و بعد از ماهها استرس با خیال راحت 9 بیدار شدم! همیشه 5 شنبه جمعه صبح زود کلاس داریم و حرصم میگیره که باید زود بیدار شیم! بخصوص کنار همسری بیدار شدن سخته! وقتی تنهام راحت تر بیدار میشم.

بیدار شدیم و رفتیم کمی کار بانکی و من رفتم دانشگاه همسری هم رفت خونه شون.

امشب هم میگفت برم خونه شون که صبح بریم کلاس که منم نرفتم! گفتم صبح بابا میرسونه من رو!  البته انقدر فکر کردیم و حرف زدیم که الآن پشیمونم که نرفتم! به قول خودش بابا هم همش بیرونه وتنهام! خب دلم میخواست برم با همسری دومینو بازی کنیم  اما زشته چون فردا هم بعد کلاس ناهار خونه شون هستیم و من همسری رو میشناسم وقتی بعد ناهار میخاد بره کلاس قراره بگه تو بخواب من برم و من رو مجاب کنه که بمونم! خوب شد نرفتم وگرنه میشد 3 وعده پشت سر هم که واقعا بده!!

خب از برنامه هام بگم که البته باید اعلام کنم که بخاطر ماه رمضون ممکنه کمتر عملی بشن.

اول اینه که باید فرانسه رو دوباره شروع کنم و هرچه زودتر مدرک B2  رو بگیرم. چون سریعا میخام ایتالیایی، اسپانیایی و آلمانی رو هم یاد بگیرم.

چندتا مقاله در دست اقدام دارم و باید روشون کارکنم و سریع بفرستم ژورنال های عزیز!!

باید شروع کنم رو پروپوزالم کار کنم! باید رو حیطه کاریم یه پیلوت برم ببینم اصلا عملی هست یا نه! مطالعه هم که بسیااااااااار!

با دوستم پارسال ترجمه یه کتاب رو شروع کردیم که بعد متوقف شد حالا همسری هم اومده تو تیم و قرار شد باهم ترجمه کنیم ایشالا.

وقتی برای آزمون میخوندم خیلی تلگرام رو چک میکردم! اما الآن که بیکارم اصلا خوشم نمیاد!!!!

خواهر همسری برام کادو خریده! 2 شنبه عصری که مصاحبه آزمون جامع بود حدودای 5 تموم شد که با همسری حرف زدم گفت مامان میگه میشه بعد شام بریم دیدن عروسمون که متاسفانه چون مامان بلیط داشت نشد و من خیلی ناراحت شدم! نگو میخوان بیان کادو بدن! بماند که من خودم از فرط خستگی بیهوش شدم و 12 ساعت خوابیدم! اما یکی از علتهایی هم که امروز دلم نمیخواست برم خجالت بود! ماه رمضونم میاد و تا مهمونی رمضون نمیشه دعوتشون کرد کلا خیلی اوضاع قاطیه! خلاصه  خواهر شوهرم عکس کادوش رو فرستاده شمع حروف انگلیسی اسم من کلی خجالتم دادن واقعا نیازی نبود! تازه ممکنه قبول نشم! فک کن!

5 شنبه هم رفتیم عروسی!!! فک کن من 2 شنبه آزمون جامع دارم و یه دنیا  مطلب که نخوندم! و رفتیم عروسی فامیل شوهر خواهرهمسری! و اونجا دیدم دوست دوره دبستان و راهنمایی خودمه!!!!!! ذوق کردیییییییم وخیلی خوش گذشت و مادر شوهرم عکسامون رو فرستاد برام و نوشت عروس مانکن خودم و اینکه هرکی رقصید مامان همسری گفت تو ازهمه اینا قشنگ تر میرقصی میدونم! اما اینکه ایشون بگن خیلی چسبید.

الآنم برم سریع نماز بخونم و حالا که نرفتم خونه همسری یکم به کارام برسم و اینا.

خدایا شکرت. زیااااااااد.

++یه هفته بود که تنش به اوج خودش رسیده بود هم بخاطر انتخابات هم بخاطر آزمون من! دوست نداشتم اون یک هفته رو و خیلییییییییی خوشحالم که به حالت خیلی خوب و خندون و خنده های طولانی خودمون بازگشتیم.دلم برای این حالتمون تنگ شده بود.

+++برادر شوهری اومده فرجه های امتحانات دانشگاه!


نظرات 1 + ارسال نظر
الهام پنج‌شنبه 4 خرداد 1396 ساعت 22:48

خوب خداروشکر آزمونت و دادی و راحت
ایشالا همون نتیجه ای که مدنظرت هست رو بگیری
موفق باشی عزیزم

ممنووون آره واقعا خلاص شدم از فشار این آزمون.
ممنون الی جون شما هم همینطور

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد